سراسیمه از خواب بیدار شدم و ساعت را نگاه کردم: ده و ده دقیقه. راهپیمایی شروع شده و من خواب ماندم.
جایی خوانده بودم خواب روزهدار در روز قدس عبادت نیست. بچهها جلوی تلویزیون مشغول دیدن فیلم اینترنتی بودند. سریع بلند شدم و شروع به حاضر کردن خودم و بچهها کردم. پسرم پرسید: «مامان کجا میخوایم بریم؟»
گفتم: «راهپیمایی عزیزم. سریع حاضر شید، خواب موندیم»
دخترم گفت: «من با کفشای عیدم میام»
پسرم هم پشت سرش تکرار کرد: «منم میخوام کفش جدیدام بپوشم.»
با عجله جواب دادم: «باشه عزیزم؛ فقط زودتر حاضر شید.»
پدر بچهها را بیدار کردم. دیروز از مسافرت آمده بودیم. سحر هم خواب مانده بودیم. هنوز خستگی سفر در تنمان بود.
سوار ماشین که شدیم خدا خدا میکردم جای پارک گیر بیاید و بتوانیم تا جایی نزدیک راهپیمایی با ماشین برویم.
خدا را شکر ماشین را پارک کردیم و بچهها باذوق دویدند. دخترک بخاطر پوشیدن کفشهای پاشنهدار نمیتوانست راه بیاید. نشست روی زمین و غر زد: «من خسته شدم. بابا میشه بیام روی شونههات؟»
پدر او را بغل کرد و گفت: «بپر بالا عزیزم تا بریم».
وارد جمعیت شدیم. دختربچههای کوچک که چادر سر کرده بودند، بیشتر از همه توجه من را جلب میکردند. پسرم جانبازی را دید و گفت: «مامان این آقا چرا اینجوری راه میره؟»
جایی که نشان میداد را نگاه کردم. مرد میانسالی را دیدم که پاهایش را به پهلو روی زمین میگذاشت و با کمک عصایی که دست گرفته بود لنگان لنگان راه میرفت.
گفتم: «این آقا توی جنگ بوده و جانباز شده عزیزم»
در راه پارک شهر را دیدیم. بچهها اصرار داشتند بازی کنند ولی پدر بچهها بهخاطر شلوغی پارک قبول نکرد و به آنها گفت: «بیاید زودتر بریم به غرفهها برسیم، نقاشی کنید.»
قبول کردند. کمی جلوتر رفتیم. هر جا وانت حاوی باند نبود بلندگوهایی به درختان یا تیرهای برق وصل شده بود تا صدا همه جا پخش شود.
کمی بالاتر غرفه هنر بود و دو خانم یکی چادری و نسبتا جوان و دیگری مانتویی و میانسال خوشنویسی میکردند. خانمی آمد و گفت: «برای من بسم الله الرحمن الرحیم مینویسید؟»
خانم میانسال جواب داد: «بله» و شروع به نوشتن کرد. من محو تماشای خط زیبای ایشان و طرز نوشتن حروف شدم. با خود فکر کردم خوشنویسی هم خیلی جذاب است.
نوبت من شد. به ذهنم رسید تمام مشکلات ما با آمدن منجی بشریت حل میشود.
گفتم: میشه لطفا یه اللهم عجل لولیک الفرج هم برای من بنویسید...
زهرا حسینی
دوشنبه | ۱۱ فروردین ۱۴۰۴ | #مرکزی #اراک