چهار شنبه, 11 تیر,1404

تبلیغ عملی

تاریخ ارسال : شنبه, 28 مهر,1403 نویسنده : فهیمه فرشتیان مشهد
تبلیغ عملی

چشم و هم چشمی همیشه هم‌ بد نیست‌. 

امروز در مهمانی خانه مامان، دو‌نفر از اقوام میل به دست با کامواهای آبی و کرم تند و تند رج‌ها را بالا می‌رفتند. 

دخترخاله مامان می‌پرسد چه می‌بافند و آنها توضیح می‌دهند شال و کلاه است برای جبهه مقاومت. 

متوجه می‌شود کامواها را من از ساختمان جهاد گرفته‌ام. شروع می‌کند به پرسیدن. من هم از خدا خواسته، هر چه را بخواهد بداند می‌گویم. 

سفارش می‌دهد چهارکلاف برایش بگیرم. در قبول یا رد این پیشنهاد تردید می‌کنم: «آخه می‌دونید، باید هر چی زودتر بافت‌ها رو تحویل بدیم. بافتن چهارتا کلاف طول می‌کشه»  

نگاه چپ چپی به من می‌کند و خاطرات سال‌های دفاع مقدس را با مامان و مادربزرگ به رخ ما جوان‌ها می‌کشد. 

همه‌شان صبح می‌رفته‌اند مسجد محل و کاموا می‌گرفته‌اند. او تمام شب را بیدار می‌مانده و یک جلیقه را تا ظهر روز بعد تکمیل شده و اتو خورده و به قول خودش شیک و پیک تحویل می‌داده.‌

حالا هم با همان شوق حاضر است مثل قدیم‌ روز و شب را به هم بدوزد و برای رزمنده‌ها لباس گرم ببافد.‌

می‌گوید: «تو فردا کاموا رو به من برسون.‌ زودتر از بقیه شال و کلاه رو تحویل می‌دم.» 

دارم فکر می‌کنم اگر هر کدام از ما را با یک کلاف از این کامواها برویم در دل مهمانی‌های زنان، با تبلیغ عملی و برانگیختن چشم و هم چشمی میان جمع، تا پایان زمستان چه اندازه رزمنده را از سرما نجات داده‌ایم.‌

و بعد در ذهنم گردانی از بانوان را تصور می‌کنم که مدام در حال بافتن هستند و فوج‌فوح فرشتگان را که از میان دانه‌های بافت، نور می‌برند به آسمان‌ها.‌


فهیمه فرشتیان

دوشنبه | ۲۳ مهر ۱۴۰۳ | #خراسان_رضوی #مشهد

مشهدنامه، روایت بچه محل‌های امام رضا علیه‌السلام

ble.ir/ mashhadname 

 


برچسب ها :