شناسنامه دیگر به هیچ دردش نمیخورَد! برادرم محمد را میگویم. عربها به میهمان میگویند ضیف! اولش به او میگفتند محمد دیاب المصری. وقتی که جوان زیستشناسی بود که تئاتر خیابانی اجرا میکرد. بعدها که حماسی شد وقتی تحت تعقیب صهیونیستهای آدمخوار قرار گرفت، فلسطینیها به او گفتند محمد ضیف. تعبیر میهمان برای مردی که در اردوگاه خانیونس به دنیا آمده و همسر جوان و دو فرزندش را در بمباران از دست داده و با دعای مردم فلسطین از اسارت صهیونیستها فرار کرده، تعبیر به جائیست. واقعاً به او چه میشد گفت. آواره؟ آدمی که جایش توی قلب آدمهاست آواره نیست، میهمان است. حبیب خداست. محمد ذخیره بود برای این روزها وقتی نقشه طوفانالاقصی را در گمنامی کشید و صبح شنبه هفت اکتبر کیف اسراییلیها را کور کرد.
قصه او یاد آور داستان موساست. موسی هم ضیف بود، آواره طریقالقدس. البته میان قوم موسی و قوم محمد تومنی صنار توفیر است. اما شک ندارم که خدای موسی رسالت نجات مومنین را به دست محمد سپرده.
قیام هفت اکتبر بت شکنی بود. معجزه رسالت معاصری که خدا بر گُرده این مرد بیشناسنامه گذاشت. اینروزها صهیونیستها که نُه بار در ترور محمد ضیف رفوزه شدند دست به ترور شخصیتی او میزنند. محمدی که حاج قاسم ما دربارهاش گفته بود ضیف شهید زنده است!
شهید زندهٔ بیشناسنامه.
پ.ن: این متن چهارم بهمن سال ۱۴۰۲ به رشته تحریر درآمد.روزهایی که محمد تحت هجمه تبلیغات دشمن صهیونی بود.
طیبه فرید
@tayebefarid
پنجشنبه | ۱۱ بهمن ۱۴۰۳ | #فارس #شیراز