چهار شنبه, 11 تیر,1404

تد في الأرض قدمک، اشرفی!

تاریخ ارسال : سه شنبه, 27 خرداد,1404 نویسنده : زینب علی‌اشرفی تبریز
تد في الأرض قدمک، اشرفی!

- یه خبر عجیب‌تر: خانم اشرفی ساعت پنج‌ونیم صبح به من زنگ زده.


صبح خبر را که خواندم اولین واکنشم نه گریه بود، نه فریاد و نه حتی پرت‌کردن گوشی به چند متر دورتر. سحرگاه ۱۳ دی سال ۹۸ وقتی خبر شهادت حاج قاسم را خوانده بودم از شدت اضطراب گوشی را پرت کرده بودم؛ مثل بچه‌ای که با گرفتن گوش‌هایش خاموشی صداهای نامحبوبش را تخیل کند. اما این‌بار، اولین واکنشم پیدا کردن طراح گرافیک بود. امیدوار بودم آقای مدنی هم مثل من نمازصبحش را آخر وقت خوانده‌باشد و بیدار باشد. ولی دانشجوهای جوان چند قدم از من جلوتر بودند و آن ساعت کسی به تلفنم جواب نداد.


هر قدر هم که باور داشته باشیم «پرچم زمین نمی‌افتد و از دست فرماندهی به دست فرماندهی دیگر سپرده می‌شود»، باز هم آدم است دیگر! گاهی ممکن است ته دلش خالی شود. خبر شهادت اینهمه فرمانده رده‌‌بالای نظامی و مردم غیرنظامی و دانشمند آن‌هم یکجا، دهه‌شصتی‌ترین خبری بود که معلوم نبود نسل من ظرفیت تحملش را داشته باشد. دروغ چرا؟ داشتم قیاس به نفس می‌کردم. تنها چیزی که آن لحظات آرامم کرد مرور خطبهٔ ۱۱ نهج البلاغه بود: «تزول الجبال و لاتزل! تد فی الأرض قدمک...» می‌خواستم طراح فوراً با همین خطبه یک طرح بزند و چالش اد استوری راه بیندازیم در اینستاگرام؛ زمینی که مال دشمن بود ولی ما باید بازی خودمان را جلو می‌بردیم.

 

ظهر، آقای مدنی و بقیهٔ دانشگاه هنری‌ها را دم ورودی آقایان دیدم. از مردمی که فوج‌فوج به سمت مصلی در حال حرکت بودند، می‌خواستند که جلوی دوربیشان بایستند و بگویند چه توصیه‌ای به تیم مذاکره‌کننده دارند. کی؟ درست چند ساعت بعد از اینکه اسرائیل چند نقطه از تبریز را هم زده بود. من را که دید، گفت بعد از حیرت هم‌خانه‌ای‌هایش از خبر حملهٔ اسرائیل به مناطق مسکونی تهران او هم چقدر از تماسم در آن وقت شوکه شده و بعدش تماس‌، پشت تماس که چه کارش داشته‌ام. 


صدای اذان ظهر جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ از گلدسته‌های مصلای امام‌خمینی تبریز بلند شده بود. طرح اد استوری یک ساعت قبل رسیده بود به دستمان و هنوز وقت نشده بود منتشرش کنیم. همکارم داشت با مردمی صحبت می‌کرد که همگی می‌گفتند: «اسرائیل رو بزنید! نترسید و بزنید!» برخی به التماس، خواهش می‌کردند که بزنیم، تهش شهادت است دیگر.


حضرت آقا سال ۶۱ در تفسیر سورهٔ حشر، یهود بنی‌النضیر را به بچهٔ ساده‌لوحی تشبیه کرد که فکر کرده بود می‌تواند با دستانِ کوچکِ نازکِ خودش ریشة اسلام را بکَند، اما نمی‌دانست که این گَوَن یک‌متری، هشت-نه متر ریشه در زمین دارد. انقلاب آن روز گون یک‌متری بود و هیچ کدام شرق و غرب نتوانستند آن را از زمین بکَنند. حالا به چهل‌وهفت‌سالگی رسیده و ریشه‌اش هکتارها آن طرف مرزها هم جوانه زده‌، معلوم است که به قول حضرت امام «هیچ صرفه نمی‌برند از زدن ما».


زینب علی‌اشرفی

سه‌شنبه | ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ | #آذربایجان_شرقی #تبریز

راوی تبریز؛ مرکز روایت حوزه هنری استان آ.ش.

ble.ir/ravitabriz


برچسب ها :