دست خودم نیست. دختربچه که میبینم میروم طرفش. این دخترک ناز را با این لبخند قشنگش که دیدم ایستادم.
پرسیدم: «اسمت چیه؟»
گفت: «جانان»
لحنش خیلی ملیح بود
گفتم: «دیدی شهدا رو؟ میدونی بعضیهاشون همسن و سال تو بودن»
سرش را تکان داد.
مامانش گفت: «بگو توی خونه چی میگفتی؟»
نگاهم کرد و گفت:
«جانم فدای رهبر»
تابوت بچهها از سمت چپ ما رد شد
هر کدومشان یک جانان بودند.
سمیرا چوبداری
ble.ir/samira_choobdari
شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | #تهران مراسم تشییع شهدای اقتدار