چهار شنبه, 12 آذر,1404

جای خالی سیدمحمد

تاریخ ارسال : چهار شنبه, 12 آذر,1404 نویسنده : سیزده آبان گلستان
جای خالی سیدمحمد

امروز قرار بود خانم مقدم، مربی پیش‌دبستانیِ سیدمحمد، در کلاس برای بچه‌ها جشن بگیرد تا آن‌ها هم مثل بقیه‌ی دانش‌آموزان، روز شاد و قشنگی داشته باشند.

وقتی سیدمحمد به خانه آمد پرسیدم: «مامان‌جان، امروز چه حسی داشتی؟»

با خوشحالی و صدای بلند گفت: «مرگ بر آمریکا... مرگ بر اسرائیل!»

برادرهایش زدند زیر خنده و گفتند: «ای‌ کاش امروز میکروفن بهت می‌دادن. ماشاالله صدات خیلی خوبه داداش». من و پدرش هم خندیدیم.

سیدمحمد ادامه داد: «مامان خیلی خوش گذشت. کلی با بچه‌های کلاس "مرگ بر آمریکا" و "مرگ بر اسرائیل" گفتیم. جات خیلی خالی بود!»

از شنیدن حرف‌هایش، دلم پر از شادی شد.

بوسیدمش و گفتم: «مامان‌جان، ما هم راهپیمایی رفتیم!»

یاد سال‌های قبل افتادم. هر سال سیدمحمد با پرچم کوچولویش، جلوتر از ما میان جمعیت می‌دوید. چند تا از بچه‌هایی که دوربین داشتند همیشه می‌گفتند: «باید ازش عکس بگیریم، یه قاب یادگاری داشته باشیم!»

اما سیدمحمد از همه‌ی دوربین‌ها فراری بود...

امروز اما، دستم در دست او نبود. و همین، روز را برایم طولانی کرد.

سید‌مریم موسوی

سه‌شنبه | ۱۳ آبان ۱۴۰۴ | گلستان کلاله

برچسب ها :