چهار شنبه, 11 تیر,1404

جشن تکلیف

تاریخ ارسال : جمعه, 30 خرداد,1404 نویسنده : فاطمه نصرالهی قم
جشن تکلیف

ده روز پیش کارت‌پستال دیجیتال را برای بستگان فرستادیم؛ دعوت‌شان کردیم به جشن تکلیف دخترمان و مجلس شادی اهل‌بیت.


از آن روز ذهن و جسمم هر لحظه مشغول بشور و بساب و خرید مهمانی بود.

از طرفی هم قول نوشتن متن بلندی را داده بودم. پنجشنبه شب لب‌تاب را جلویم گذاشتم و تا صبح نوشتم تا اگر روزهای بعد نتوانستم کار نوشتن را جلو ببرم، عقب نمانم.


بعد از نماز صبح روی تخت دراز کشیدم. همسرم به گوشی‌اش نگاه کرد و گفت: «تهران رو زدن.» بلند شدیم تلویزیون را روشن کردیم و نشستیم پای شبکه‌ی خبر.

همان‌طور که خبر شهادت‌ها دانه دانه پخش می‌شد، نوار مشکی نشست گوشه‌ی تلویزیون. در یک لحظه رنگ و بوی همه چیز تغییر کرد. از خودم پرسیدم توی این وضعیت باید جشن بگیریم؟


مجری کاغذ را روبه گ‌رویش گذاشت و متن پیام رهبری را خواند. هیچ نشانی از سوگ نداشت؛ تماما حماسه بود. نوار مشکی از گوشه‌ی تلویزیون برداشته شد. همه‌ی خبرگزاری‌ها اعلام کردند که جشن ده کیلومتری غدیر پابرجاست و تغییرات اطلاع‌رسانی می‌شود. بلند شدم دوباره به رفت و روب و برنامه‌ریزی برای جشن.


باید لباس صورتی دخترم را تنش می‌کردم تا دلش محکم بماند. باید مثل باباجان که روز تشییع دایی حسن لباس سفیدش را تنش کرد، لباس رنگی‌هایم را جدا می‌کردم.

باید مثل مادران شهدا که برای شهیدشان حنابندان می‌گرفتن و بالا سر جنازه‌‌اش کل می‌کشیدن، جشن می‌گرفتم، دست می‌زدم و هلهله می‌کردم تا بفهمد نه تنها تیر و ترقه‌هایش برایمان مهم نیست که ما همیشه در آرزوی مبارزه با او بودیم.


فاطمه نصراللهی

eitaa.com/haer1400

سه‌شنبه | ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ | #قم


برچسب ها :