چهار شنبه, 11 تیر,1404

جمعه بازار

تاریخ ارسال : سه شنبه, 03 تیر,1404 نویسنده : فائزه محمدی بوشهر
جمعه بازار

صدای اخبار در فضا پیچیده، اما مامان آذر بی‌اعتنا، چایش‌ را سر کشیده و کیفش را برمی‌دارد.

تلویزیون روشن است، مجری‌‌ از حملات شب گذشته خبر می‌دهد. تصاویری از ساختمان‌های نیمه‌ویران پخش می‌شود. 


گوینده‌ی خبر: «رژیم منحوس صهیونیستی به مرزهای کشورمان تجاوز کرده و بار دیگر خوی‌ وحشی‌گری‌اش را به تمام مردمان نشان داد.»


مامان آذر در حالی که کفش‌هایش را می‌پوشد رو به علی می گوید: «علی! راه بیُفت. الان شلوغ می‌شه دیگه میوه‌های خوب نمی‌مونن.»

علی با تردید به تلویزیون نگاه می‌کند و می‌گوید: «مامان! شاید امروز جمعه بازار خلوت باشه… شاید اصلاً نباید بریم…».


مامان آذر با لبخند می‌گوید: «بازار همیشه بازار بوده، تا وقتی که آدم‌ها هنوز چیزی برای خریدن دارن.»  

کربلایی می‌گوید: «امروز وقت خرید نیست. دیشب چندتا از سردار هامونو رو ترور کردن.»

مامان آذر بند کیفش را محکم‌تر می‌گیرد و می‌گوید: «همیشه یه چیزی هست که ما رو بترسونه. ما جنگ رو تو‌ سفره‌مون راه ندادیم.»


مامان آذر دست علی را می‌گیرد. بیرون، آسمان مثل همیشه آبی است. خورشید طلوع کرده و جمعه بازار با تمام هیاهویش، از مشتری‌ها استقبال می‌کند.


فائزه محمدی

سه‌شنبه | ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ | #بوشهر

شناشیر؛ رسانه مرکز روایت استان بوشهر

ble.ir/shenashir_bu


برچسب ها :