مشغول تایپ روایت اولم بودم که صدای انفجار من را کشاند به پشت بام. دو تا نقطه را زده بود. دود بزرگی بلند شده بود. هر انفجار دلم را هری میریزد که خدا کند کسی آنجا نبوده باشد. به چند تا از بچهها زنگ زدم تا آمار بگیرم. من مطلع تر از آنها بودم. داشتم در راه پله را میبستم که دوباره صدای انفجار. سراسیمهتر از قبل برگشتم. محل انفجار یکی از محلهایی بود که چند لحظه قبلش زده بود. یکی از بچهها زنگ زد که زمین خالی را زده است. راست میگفت تنها گرد و خاک بلند شده بود. خیالم راحت شد. رفتم سراغ متنم که نوتیفیکیشن پیامرسان آمد: «شلیک موشک از مناطق مختلف کشور» چند دقیقه بعدش: «اصابت موشک در هرتزلیا» و همینطور تیتر خبر پشت سر هم که موشکهایمان داشت به هدفهای مختلف در قلب سرزمینهای اشغالی اصابت میکرد. همین که بلافاصله بعد از تجاوز، جوابش را کوبنده بدهی در هیچ یک از ارتشهای بزرگ دنیا ثبت نشده است.
این، یعنی خود پیشرفت؛ جنگ با دشمنی که همه غولهای بزرگ تکنولوژی دنیا حمایتش میکنند. برای جنگ با این دشمن باید سطح علم و فناوریات هم تراز با آنها و حتی بالاتر از آنها باشد. گل سرسبدش هم ساقط کردن محصول ویترینیشان، همان جنگندههای اف 35، بود که با پُزش میلیاردها دلار سلاح به این و آن فروخته بودند. آن هم نه یکی که چند تایش را شیربچههای کشورمان با موشکهایی که ساخت فرزندان این مرز و بوم است، روی هوا زدند. با خیال آسوده لیوان چاییام را که داشت سرد میشد سرکشیدم و متن دومم را قبل از اولی نوشتم.
مرتضی اسدزاده
سهشنبه | ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ | #آذربایجان_شرقی #تبریز
راوی تبریز؛ مرکز روایت حوزه هنری استان آ.ش.
ravitabriz