شنبه, 15 آذر,1404

حاج قاسم و حاجی پیراهن صورتی

تاریخ ارسال : شنبه, 15 آذر,1404 نویسنده : مهسا ساقی رشت
حاج قاسم و حاجی پیراهن صورتی

در نمی‌دانم چندمین راهپیمایی ۱۳ آبان هم شرکت کردم و برگشتم خانه. هوا هم ما را بلاتکلیف گذاشته بود. من که آخر نفهمیدم بالاخره گرم بود یا سرد. صبح که می‌رفتم هوا سرد بود، برگشتم لباس پوشیدم. ظهر که می‌آمدم، آن‌قدر گرم بود که لحظه‌شماری می‌کردم برسم خانه و لباس اضافه را دربیاورم.

خدا را شکر، باز هم چند سوژه‌ی ناب پیدا کرده بودم تا با دوربین گوشی‌ام یادشان را ثبت کنم. اما این‌قدر خسته بودم و خانه انتظارم را می‌کشید که سروسامانش دهم، دیدن عکس‌ها را گذاشتم برای بعد. بعدی که ۴۰ ساعت طول کشید تا زمانش برسد. بالاخره نشستم و دانه دانه عکس‌ها را نگاه کردم. روی جزئیات هر کدام زوم می‌کردم و سعی می‌کردم توی فکر و خیالم حس و حال سوژه‌ها را بفهمم. متأسفانه چشمه‌ی روایت‌جویی‌ام خشکیده بود. فقط از سوژه‌ها عکس گرفتم بدون هیچ سؤال جوابی.

رسیدم به عکس حاجی. پیرمرد، پیراهن‌ آستین‌کوتاه صورتی بر تن داشت که تا دکمه آخرش را بسته بود. شلوار پارچه‌ای آسمانی رنگش در کنار کیف دوشی مشکی تیپش را جوانانه‌تر کرده بود. موهای کم پشتش از کنار کلاه عرق‌چین سفید که معمولا حاجی‌ها به سر می‌گذارند مشخص بود. شاید هم تازه از حج آمده بود. ته ریشی روی صورت پُرچین‌و‌چروکش داشت. تسبیحی با سنگ چشم‌نظر کاربنی رنگ در دست چپ گرفته بود. ساعتی به مچ داشت و یک انگشتر با نگین بزرگ مشکی رنگ در انگشت میانی و انگشتر عقیق مربع شکل در انگشت انگشتریش بود.

عکس حاج قاسم با لباس خادمی امام رضا را با همین دست چپش و با دست راستش عصای بازویی را نگه داشته بود. ایستاده بود کنار پایه بلندگوها. یعنی صدای بلند بلندگوها اذیتش نمی‌کرد؟

دوتا عکس از او گرفتم، یکی از دور و یکی نزدیک‌تر. عکس اول که آفتاب به چشمش افتاده بود، اخم کرده بود. ورق زدم عکس دوم. چشمم قفل شد روی خط نگاهش. داشت حاج قاسم را نگاه می‌کرد. اصلا متوجه نشده بودم. ناخداگاه لبخندی از ته دل زدم،  عجب عکسی شده بود!

زوم کردم تا شاید فکرم بتواند راز این نگاه را کشف کند. یعنی به چه چیزی فکر می‌کرد؟ چه حسی به حاج قاسم داشت؟ اصلا چرا عکس حاج قاسم را برداشته بود؟ هزار سؤال در ذهنم چرخ زدند. کاش از او می‌پرسیدم. چیزی که من می‌دیدم پیرمردی بود با دلی جوان و پر از عشق و ارادت اما شاید در پس این چهره رازهایی بود که می‌شد با کلام کشفش کنم.

مهسا ساقی

سه‌شنبه | ۱۳ آبان ۱۴۰۴ | گیلان رشت

برچسب ها :