شنبه, 20 اردیبهشت,1404

حزب‌الله

تاریخ ارسال : دوشنبه, 06 اسفند,1403 نویسنده : مریم غلامی اهواز
حزب‌الله

نیمهٔ دههٔ شصت، وقتی پای‌مان به مدرسه باز شد، عبارت حزب‌اللّهی را زیاد می‌شنیدیم. یک جور، سنگینیِ خاصی داشت. نمی‌دانستیم باید احترام بگذاریم یا بترسیم. عقل‌مان نمی‌رسید که حزب خدا ترس ندارد. با همان نگاه بزرگ شدیم. کم‌کم معنی آن‌ را در کلاس‌های عقیدتی و تفسیر یاد گرفتیم. 

نمی‌دانم نقص فهم ما بود یا تأثیر مَثَلُ الَّذي يَتَعلَّمُ في صِغَرِهِ كَالنَّقشِ فِي الحَجَرِ؛ بدجوری در پیچ درک این عبارت گیر بودیم که در صفحهٔ تلویزیون‌ها سیدی درخشید. سیمای پرابهت و صدای پرصلابتش لرزه بر اندام دشمن می‌انداخت و امید در دل مظلومان. شکوهش ما را جلوی تلویزیون میخکوب می‌کرد. او سید حسن نصرالله رهبر حزب‌الله لبنان بود. 


حزب‌الله...


حالا دیگر با تمام وجودمان حزب‌الله و حزب‌اللّهی بودن را می‌فهمیدیم. 

سید، بدون هیچ توضیحی ما را شیرفهم کرده بود. 

حزب‌اللهی که او برای ما تصویر کرد، دست خالی اما مطمئن به فضل الهی به جنگ حزب شیطان رفتن بود. 

 

و چه خوب معنا کردی سید

فضل خدا دستان‌مان را پر، دل‌ها را نزدیک و دشمن را ناامید کرده است.

سید، تو رفتی ولی تا ابد نامت، یادت، راهت زیر پرچم حزب‌الله باقی است.


مریم غلامی

شنبه | ۴ اسفند ۱۴۰۳ | #خوزستان #اهواز


برچسب ها :