هنوز قبل از دانشگاه شریف بود و سرعت حرکت من از میدان آزادی خلاف جریان جمعیت به وضوح کند شده بود. دستم به روایت نمیرفت، هنوز ضربانم کوک نشده بود، میخواستم ببینم و حس کنم. صدای مداحیها با تفکیک از هم در هر مرحلهای به گوش میرسید و یکی مرا به مطالعهای از حس مشترک مردم وا میداشت: نفرین بر دنیای بیدردی...
همین گرمای مرا بیشتر میکرد، نفرین! و مردمی که مردماند چون مهر و کینشان را هنوز دارند. هنوز حاضر نیستند همه چیز را به هر بهایی بفروشند.
جلوتر بندی نظامی سرود ملی را مینواخت و بعد آن هم، نوای سوگ را آغازید. من که خلاف جهت جمعیت شنا میکردم، اشک را در چشم مردی به سن پدرم دیدم که حلقه زد و خانمی که داشت با این سرود غمگنانه سرشک خود را با چادر میگرفت. حس بر حس من افزود و دیدم چگونه مردم هنوز حسشان را در آغوش میکشند در حالیکه میتوانند آن را در ازای پاساژها و باشگاههای فوتبال بفروشند!
جلوتر و درست عکس جهت جمعیت که میرفتم پرچمی را دیدم که نوشته بود: معیار شرافت، نسبت ما با فلسطین است. این آن جملهای بود که میتوانست نبض مرا تکان دهد و بگویم:آهان!
هنوز برای مردم *شرافت* مانده و غیرت پررنگ است و *ارزش*، سهم بزرگی در معادلات دارد. ما انسانیت را در نسبت با مظلوم میفهمیم و برایمان مهم است که صبح که بلند میشویم گره از کار مظلومی باز کنیم لذاست که به متاعی اندک آن را نمیفروشیم.
مهدی کیانی
ble.ir/shatteshirin
شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | #تهران مراسم تشییع شهدای اقتدار