وقت اذان است. آمدیم بین نازحین.
دونفرشان گرم صحبتند که ناگهان یکیشان سرخ میشود و میزند زیر گریه...
گریه سوگ در نگاه اول پیداست.
حسبناالله و نعم الوکیل...
تند تند صفحه تلفنش را بالا و پایین میکند و شانههایش میلرزد...
پرس و جو میکنیم که چه اتفاقی افتاده میگویند:
همین حالا خبر شهادت پسر خالهاش را دادند...
بناگوشم داغ میشود. دور باشی... دور باشند...
خبر شهادت مردهای خانواده برسد.
طیبه فرید | راوی اعزامی راوینا
ble.ir/tayebefarid
دوشنبه | ۷ آبان ۱۴۰۳ | #سوریه #دمشق