شب بود. در میان هیاهوی آمادهسازی غرفههای غدیر، مشغول کار بودم که نوتیفی آمد.
دسترسیام به فضای مجازی جهانی قطع شده و تنها به چند اپلیکیشن داخلی محدودم.
پیامها را میبینم، ولی پاسخگویی ممکن نیست.
اما این یکی فرق داشت...
پیامی به زبان عربی، از آن سوی مرزها؛ از دل سرزمین داغدیدهی یمن.
فرستنده، جوانی بود از یمن، نگران حال ما در ایران.
با لحنی پر از مهر و همدلی نوشته بود:
«سلام علیکم
خداوند اجر شما و ما را بزرگ گرداند
از حالتان ما را باخبر کنید... تسلیتهای گرم ما را بپذیرید
ما با شما هستیم و در کنار شما خواهیم بود.»
تا این لحظه هنوز نتوانستهام پاسخش را بدهم، اما پیامش در دلم ماند.
همینکه قلبی آنسوی مرز، برای ما میتپد، یعنی تنها نیستیم.
یعنی جبههی ما، مسیر ما، حقانیت دارد.
وقتی او و هموطنانش را میبینم، در میانهی درد و رنج، اما استوار و امیدوار،
باورم عمیقتر میشود که ما، در سمت درست تاریخ ایستادهایم.
در جبههای که بهجای سلطه، همراهی میآفریند؛
و بهجای ویرانی، بر پایهی ایمان و ایستادگی، آینده را میسازد.
این پیام کوتاه عربی، صدای رسای یک حقیقت بود:
دلهایمان از هم دور است، اما آرمانمان یکیست.
زهرا سالاری
شنبه | ۲۴ خرداد ۱۴۰۴ | #گلستان #کلاله
نهضت روایت گلستان
ble.ir/revait_golestan