یکشنبه, 21 اردیبهشت,1404

در مرز سوریه

تاریخ ارسال : سه شنبه, 20 آذر,1403 نویسنده : محمدحسین عظیمی
در مرز سوریه

وقتی از سوریه به سمت لبنان می‌رفتیم، بدون پیاده شدن از ماشین و صرفاً با تحویل گذرنامه‌ها و چند اسکناس لای آن‌ها از تمام گذرهای مرزی سوری رد شدیم و برعکس بعد از ورود به کشور جنگ‌زده لبنان باید تمام مراحل اداری و بازرسی‌های لازم را طی می‌کردیم.

در برگشت هم در ورودی فرودگاه لاذقیه، راننده ماشین در جواب درخواست افسر سوری که می‌خواست کل وَن و وسایلش را تفتیش کند، گفت: "سیدی! راهی نداره؟! این‌جوری خیلی طول می‌کشه." و چند دقیقه بعد از پشت ماشین برگشت و با خنده خطاب به ما گفت: فقط فلوس (فقط پول)

آن روزها پیش خودم گفتم: اگر محتوای وسایل یکی از ما مواد منفجره بود، چه؟! و بعد نتیجه گرفتم: این‌که حکومت سوریه با چنین ارتش فاسدی -که نتیجه حقوق ماهانه ۲۰-۳۰دلار است- و نداشتن زیرساخت‌های آب، برق و گاز، سرپا مانده، فقط به معجزه می‌ماند.

این‌ روزها ولی دیدم که آن‌چه معجزه می‌پنداشتم در کمتر از نُه روز خاکستر شد.


محمدحسین عظیمی | راوی اعزامی راوینا

ble.ir/ravayat_nameh

دوشنبه | ۱۹ آذر ۱۴۰۳ | #فارس #شیراز

 

برچسب ها :