همه چیز از شب قبلش شروع شد که شبکه خبر دود غلیظی را نشان داد که خط آسمان را میشکافت. زیرنویسش رد شد که اسرائیل مدعی ترور سید حسن نصرالله شده.
بهت بود؟! حیرت بود؟! انکار بود؟! نمیدانم! هرچه بود باورمان نمیشد.
اما از صبح تا ظهر، تا دم در دفتر رییس شرکت عمران شهر جدید صدرا، تا آخرین لحظهای که امکانش بود، هر کانال و صفحه ای را که میشد و میدانستم قابل اعتماد است، نگاه کردم. خبری نبود.
رییس شرکت عمران صدرا تازه منصوب شده بود و شورای صدرا (یک شهر جدید در شمال غرب شیراز) از یک هفته قبل برای این جلسه برنامه ریخته بود. میخواستیم هم انتصاب را تبریک بگوییم هم برای برخی مشکلات شهر رایزنی کنیم. گل و شیرینی خریدیم و خودمان را به دفترش رساندیم.
وسط جلسه، بعد از گفتوشنود،
رییس شرکت عمران داشت دفترچهاش را باز میکرد تا شروع کند، که رییس شورا سرش را از گوشی درآورد و گفت: «ببخشید، دوستان تایید شد! شهادت سیدحسن تایید شد!»
انگار درست نفهمیده باشیم چی شنیدیم، خیره به سمت رییس شورا برگشتیم، دوباره تکرار کرد: «حزبالله شهادت سید حسن را تایید کرد.»
۱۰، ۲۰ ثانیهای به سکوت گذشت، ناگهان خودکار از دستم روی میز افتاد،
تق!
انگار بلندترین صدایی بود که در عمرم شنیده بودیم.
همه به سمت صدا برگشتند.
کم کم زمزمه لاالهالاالله از اطراف میز شنیده شد.
رییس شرکت عمران گفت صلوات بفرستید؛ صدای صلوات، بیجان و متحیر در اتاق پیچید.
دستم را روی صورتم گرفتم تا خیسی چشمانم دیده نشود اما اشک از شکاف انگشتان بیرون ریخت.
با روابط عمومی شرکت عمران چشم در چشم شدم. چشمانش خیس بود و نمیدانست وسط جلسه چهکار کند.
یکی از اعضای شورا روبرویم بود به وضوح حرکت اشک را میشد در چشمش دید.
رییس شورا سرش پایین بود و با عینکش بازی میکرد.
رییس شرکت عمران هم سرش پایین بود، باید صحبت میکرد اما نمیتوانست. دوباره گفت صلوات بفرستید و بعد ادامه داد شرایط مناسب نیست، زود تمامش میکنم.
نشسته بودیم پشت میز، نمیشد کار مردم را تعطیل کرد. آمده بودیم در مورد نردبان بوم بلند آتشنشانی حرف بزنیم. بلند بلند، آنقدر بلند که از بلندتربن زبانههای آتشهای شعلهور خودش را بالاتر بکشد، خاموشش کند و نگذارد تا در شعاع نمیدانم چند کیلومتری، خانههای مسکونی بسوزند و دودهای غلیظ خط آسمان را خراش دهند.
میخواستیم در مورد آرامستان حرف بزنیم تا مردم پارههای جگرشان را بعد از صد سال که خدا عمر بدهد، آنجا دفن کنند. اصلا مگر شهر بدون آرامستان میشود؟ مردم نمیتوانند شبانه جنازه عزیزانشان را دوش بکشند و در دورترین نقطه ممکن دفن کنند، حتما باید جایی همین حوالی باشد که کنارش زار بزنند.
جلسه که تمام شد، نردبان تصویب نشد؛ هنوز خطر آتش، مخصوصا آتشهایی که خط آسمان را میشکافد، هست؛ اما آرامستان مصوب شد. قرار شد همین حوالی جایی برای خاک شدن عزیزان مردم تعیین شود.
سیده فاطمه حبیبی
دوشنبه | ۱۹ آذر ۱۴۰۳ | #فارس #شیراز