امروز ظهر، وقتی پس از یکشببیداری پراضطراب، چشم از خواب باز کردم، ناگهان احساس کردم اولویتهای حرفهایام بکلی تغییر کرده، و ذهنم ناخواسته کوچیده به شرایط جدید. دیدم دیگر هیچ رغبتی به پیگری طرحهایی که تا دیروز برای نوشتن داشتم، ندارم. همه انگار بسیار باشتاب عرصه را خالی کرده بودند تا من بمانم و شرایط جدید. لابد ناخودآگاهم یک نقطهعطف اساسی را تشخیص داده بود و بناگزیر تغییراتی را بهنفع این شرایط انجام داده بود؛ قرار گرفتن در کنار مردم و ثبت این لحظات یکباره برایم حیاتی شده بود. و حالا من بودم و روایت داستانهای ایرانیان در لحظهی مقاومت، شهادت، سختیها و رنجها، و نیز رشادتها و ایستادگیها و پیروزیها. احساس کردم حالا دیگر نوبت پاک کردن غبار از کلمات پرتکرار و کلیشهای نظیر کمکرسانی، فداکاری، همبستگی، اتحاد و امید است تا دلها از نو با نورشان روشن شود. احساس کردم دیگر فقط خیره خواهم بود به کُنشهای سازندهی سربازان و مردم کشورم، و گرم توصیف آنان خواهم شد. از این پس مفاهیمی همچون وحدت ملی، افشای چهره دشمن، و مقاومت و ایستادگی دستمایهی نوشتههایم خواهند بود، و جز به همراهی و همگامی با لحظهلحظهی مردم نخواهم اندیشید. از این پس دیگر داستانهایم و شخصیتهای خیالی بالیده در روزگار صلح را با خودم ندارم، و به جای آنان از مردان و زنانی خواهم نوشت که در برابر مهاجم وحشی و تهاجم خونبار و ویرانگرش سینه سپر کردهاند، و برای وطن و شرفشان میجنگند. وقتی به این همه فکر کردم، دیدم این اتفاقِ تغییر اولویتها در این شرایط، میتواند برای هر آدم دیگری، با هر شغل و حرفهای بیفتد. به نظرم آمد از امروز نقاش با رنگ و بومش، اهل موسیقی با نُتهایش، اهل صحنه با نمایشش، سیاستمداران با اتحادشان، اقتصاددانان با مراقبتشان از معیشت مردم، و آحاد مردم با مشارکت در فعالیتهای داوطلبانه و کمکرسانی به آسیبدیدگان، و حفظ نظم و آرامش،میتوانند نقش ایفا کنند. تو گویی در لحظهی جنگ، ما به لطف غریزهی زندگیدوستی، یکباره در تمام ابعاد اجتماعی، فرهنگی، هنری، سیاسی و حتی شغلی تغییر ایجاد میکنیم برای مقاومت، تابآوری، و تدبیر برای پیروزی. و چنانکه پیداست، در زمان جنگ، تغییر اولویت از خودمحوری به سمت مسئولیت مطلق، یک ضرورت وجودی و رسالتی جمعی است.
علیاصغر عزتیپاک
ble.ir/ezzatipak
شنبه | ۲۴ خرداد ۱۴۰۴ | #قم