دوشنبه, 24 آذر,1404

روایتی تازه

تاریخ ارسال : یکشنبه, 23 آذر,1404 نویسنده : سیده فاطمه حسینی رشت
روایتی تازه

در اینترنت جستجو کردم: «نمایشگاه در لباس سربازی». فقط چند تیتر تکراری و توضیح یک‌خطی وجود داشت: «نمایشگاهی در مورد فعالیت‌های انقلابی رهبر» همین! جذبم نکرد. مردد صفحهٔ گوشی را نگاه می‌کردم. با خودم گفتم: لابد از زمانی که این خبر را زده‌اند تا به حالا نمایشگاه جذاب‌تر شده، شاید ارزش رفتن داشته باشد. پس با جمع دوستانه‌ای راهی تهران شدیم.

جمعه بود. پارکینگی که در آن پیاده شدیم پر بود از مدل‌های مختلف مُدپوشی. با اینکه هوا حسابی سرد شده بود و گاهی باد سرد ما را به لرز ریزی مهمان می‌کرد، جوان‌هایی که برای تفریح آمده بودند به‌روزرسانی‌شده و کم‌پارچه لباس پوشیده بودند. بعد از نماز در مسجد پرپلهٔ کوه، راهی نمایشگاه شدیم.

پشت دیوارپوش‌های برزنتی بزرگ، در ورودی شیشه‌ای منتظرمان بود. بیرون ساختمان، زیر همان چادر غول‌آسای برزنتی چند ماشین جنگی و ماکت کوچکی از ناوهای بزرگ و جذاب ایرانی قرار داشت. با هم گفتیم: «جای پسرامون خالی، الان اگر بودن از سر و کول اینا بالا می‌رفتن و هی می‌پرسیدن اینا چطور کار می‌کنن؟!»

ساختمان به‌جای راه‌پله، مسیر شیب‌داری داشت. با قوسی ملایم رسیدیم به ورودی نمایشگاه. جلوی در چشمم خورد به عکس رئیس‌جمهور شهید در حال افتتاح این نمایشگاه، با عنوان «حجت‌الاسلام دکتر سید ابراهیم رئیسی». آه کشیدم و بلند گفتم: «هنوز شهیدش را ننوشته‌اند. شاید این‌ها هم باورشان نشده. نه؟» نیمی از آدم‌های توی قاب عکس را اسرائیل از ایران گرفته بود.با یادآوری اتفاقات تلخی که فقط به خاطر ایستادگی برایمان رخ داده، خلقم تنگ شد. لنگان‌لنگان با پایی که در پیاده‌روی سالگرد میرزا دچار آسیب شده بود، وارد اولین قسمت شدم. بچه‌ها زودتر از من رسیده و نشسته بودند.

فقط با نوری که از بیرون در ورودی می‌آمد، به زحمت می‌شد سکوهایی که برای نشستن تدارک دیده بودند را دید. آرام که گرفتیم، سکوت شد و میزبان — که خانمی خوش‌رو بود — صحبتش را شروع کرد.

توضیحاتی در مورد نمایشگاه داد که خلاصهٔ ابتدایش این بود: «اینجا مجموعه‌ای از فعالیت‌های رهبر انقلاب، پیش از انقلاب تا پایان جنگ را می‌بینید. بالاترین ویژگی این نمایشگاه این است که مستند است، دوستان.» بعد به روزنامه‌هایی که روی دیوار پشت سرش زده بودند اشاره کرد و گفت: «این‌ها برگ اول روزنامه‌های بعد از انقلاب است. این‌ها سند تاریخی است برای اثبات این‌که صدام قبل از حملهٔ رسمی در شهریور ۵۹، چندین حمله به مرزهای ایران داشته است، اما از طرف دولت وقت جوابی نگرفته.» شوکه شدم. من تا قبل از این چیزی در این مورد نشنیده بودم. بعد ما را در شوکی که ایجاد کرده بود رها کرد و خواست تا یک فیلم کوتاه ببینیم و خودش پرده را کشید و کناری ایستاد.

با نور پروژکتورها، پس‌زمینهٔ دیوار خودنمایی کرد. نقشهٔ ایران بزرگ روی دیوار نور گرفت و هم‌زمان با نوشته شدن «بسم‌الله الرحمن الرحیم»، صدای رهبر که خاطرات شخصی‌اش را تعریف می‌کرد، پیچید در سالن. سرتاسر دیوار از بین همهٔ صفحات روزنامه‌ها، لاین‌های نوری مخفی رد شده بود و بازی هنرمندانه‌ای از نور، تصویرسازی و صفحات نوری را به نمایش گذاشته بود. آن‌قدر زیبا و خلاق بود که دوست داشتم ساعت‌ها ادامه داشته باشد. فیلم کارشده همراه با تصاویر و خلاقیت‌های متنی در مورد اتفاقات قبل از انقلاب و زندگی سیاسی رهبر بود. من فکر می‌کردم تمام نمایشگاه اینجاست و قرار است همه‌چیز را همین‌جا ببینیم، که میزبان ما را به سالن بزرگی راهنمایی کرد. این‌بار هنرنمایی دیگری از جنس تاریخ‌نگاری درمیان بود.

در سالنی بزرگ و تماماً با فکر مزین شده، خط سیری زیبا از اتفاقات قبل انقلاب، پیروزی و بعد حوادث کولاک‌وار انقلاب و جنگ را به بهترین شکل، پشت سر هم قطار کرده بودند. روی جعبهٔ مهمات‌های سبز نشستیم و مثل دانش‌آموزهای حرف‌گوش‌کن، به میزبان گوش دادیم تا برایمان از «سید علی حسینی خامنه‌ای» روایتی تازه بگوید.

سیده فاطمه حسینی

جمعه | ۲۱ آذر ۱۴۰۴ | #رشت

تهران_نمایشگاه در لباس سربازی

برچسب ها :