چهار شنبه, 11 تیر,1404

روزه اولی

تاریخ ارسال : دوشنبه, 20 اسفند,1403 نویسنده : شراره عباسی رشت
روزه اولی

بندگی کردن در ماه خدا برای ما پر از خاطره‌ است.

ماهی که حتی خواب روزه‌دار هم عبادت است. چه ماهی عسل‌تر از این ماه!

با چشم‌های خواب‌آلوده بلند می‌شوم‌. سفره سحری می‌چینم و اهل خانه را برای خوردن سحری بیدار می‌کنم. 

تلویزیون را روشن می‌کنم و نوای دعای سحر توی خانه می‌پیچد. 

امیرعباس گفت: «مامان، شربت درست کردی؟ آخه فردا تشنه‌ام می‌شه» 

چون روزه اولی‌ است، یک‌کم نازش را می‌کشم تا بیشتر بهش بچسبد.

 گفتم: «آره درست کردم ولی روزه یعنی همین تشنگی و گرسنگی کشیدن».


- غذا را برایشان کشیدم.

دوباره پرسید: «ساعت چند اذانه؟»

بابایش گفت: «حالا وقت داریم بسم الله...» چه حس خوشایندی! 

با اینکه می‌توانستیم این موقع شب خواب باشیم ولی بیدار شدن و بودن در هوای محبوب را انتخاب کردیم فقط به عشق بندگی. 

ماهی که در آن خواندن حتی یک آیه از قرآن برابر با ختم کاملش هست. آیاتی از قرآن می‌خوانم که از قافله جا نمانم. 

یاد بوی کتلت‌های مادرم در سحرهای ماه رمضان بخیر؛ یاد نان بربری گرم که پدرم به موقع می‌خرید که دم افطار به ما برسد؛ یاد زولبیا، بامیه خریدنش؛ یاد رشته‌‌خشکارهای سفارشی‌اش بخیر.

چقدر دلم می‌خواست الان بود و انتظار آمدنش به خانه را می‌کشیدم.

الان که مادر شده‌ام و خودم بلدم رشته‌خشکار درست کنم. 

ولی آن که بابایم می‌خرید، عطر و بوی دیگری داشت. بوی برکت می‌داد.

افطار شده بود. امیرعباس روزه اولی پرسید: «مامان صدای اذان می‌شنوم، افطاره»؟ من و بابایش لبخندی زدیم وگفتیم: «بله پسرم روزه‌ات قبول باشه»


شراره عباسی

شنبه | ۱۸ اسفند ۱۴۰۳ | #گیلان #رشت

پس از باران؛ روایت‌های گیلان

eitaa.com/pas_az_baran

 

برچسب ها :