پسر پنج سالهام، سر ماژیک تخته سفید را برداشته است و میگوید: «مامان یک موشک سایپرسونیک ساختم روش نوشته هم داره».
لبخند میزنم و میگویم: «هایپرسونیک»
بدون اینکه نگاهم کند، میگوید: «این موشکا اگه بخورن خونه دشمن، زلزله میاد ولی تو خونه ما زلزله نمیاد.»
میگویم: «چرا»
با انگشت اشارهاش قطعات خانهسازی و لگوهایش را در آن طرف خانه جایی وسط اسباببازیهایش نشان میدهد که روی هم چیده است، مثل یک دژ.
میگوید: «چون ما پرتابگر داریم»
لبخند میزنم و میگویم: «پدافند»
سیده شهربانو حسینی
روایت قم
ble.ir/revayat_qom