یکشنبه, 23 آذر,1404

سفرنامه بوسنی1۱

تاریخ ارسال : شنبه, 22 آذر,1404 نویسنده : احمدرضا روحانی‌سروستانی بوسنی
سفرنامه بوسنی1۱

منتظر روز جمعه بودم تا نماز جمعهٔ بوسنیایی‌ها را ببینم. اینجا در مساجد روستا و محله هم نماز جمعه برگزار می‌شود و رسیدن ما تا نزدیک‌ترین مسجد کمتر از پنج دقیقه طول کشید. مساجدی که تاکنون در بوسنی دیده‌ام همگی شیک و تمیز بوده‌اند. شاید به دلیل همزیستی با مسیحیان باشد و تلاش برای نشان دادن چهره‌ای مثبت از اسلام؛ شاید هم به خاطر اخلاق بوسنیایی‌ها که به تمیزی اهمیت زیادی می‌دهند.

بعد از ورود به مسجد، در سمت چپ وضوخانه‌ای به سبک وضوخانه‌های اهل‌سُنّت قرار داشت و سمت راست راه‌پله‌ای بود که به طبقهٔ دوم می‌رسید. مسجد وسعت زیادی نداشت؛ در واقع به اندازهٔ جمعیت همان روستا ساخته شده بود.

اذان که گفته شد، اَفَندی آهسته و باوقار از پله‌های منبر بالا رفت تا پشت تریبون رسید. هنگام بالا رفتن از پله‌ها، دست‌هایش به نشانهٔ دعا بالا بود و انگار هر پله‌ای را که بالا می‌رفت، چند لحظه مکث می‌کرد و دعایی می‌خواند و بعد پلهٔ بعدی را طی می‌کرد. پشت تریبون که رسید، کاغذی را باز کرد و جلوش گذاشت. میزبان گفت اَفَندی‌ها در بوسنی تشکیلات منظمی دارند و خطبه‌های نماز جمعه در مناسبت‌های مهم توسط رییس‌العلماء تدوین می‌شود و آن‌ها باید همان مطالب را بگویند. روزهای عادی هم امامان جماعت خودشان آیه یا حدیثی می‌خوانند و آن را شرح و تفسیر می‌دهند.

امام جماعت خطبه‌هایش را به زبان عربی با صلوات بر پیامبر و همسرانش و صحابه و تابعین و مخصوصاً خلفا آغاز کرد و همه را به تقوای الهی توصیه کرد. بعد شروع به صحبت به زبان بوسنیایی کرد. میزبان می‌گفت عمدهٔ حرف‌های امام جماعت دربارهٔ روز ملی بوسنی بود. ابتدا یک شعر از شعرای سابق بوسنی خطاب به کشورش خواند. شعری که مضمونش را با هوش مصنوعی پیدا کردم:

می‌گویند

که شاخ و برگِ تو را می‌بُرند،

تا خاموش شوی،

تا قامتت کوتاه شود،

تا سایه‌ات به زمین بیفتد.

اما تو،

ای درختِ کهنِ رودهای بوسنی،

ریشه‌هایت را کسی نمی‌بیند؛

در عمقِ سنگ

چنگ زده‌ای

به روشنایی پنهانِ خاک.

بگذار ببرند…

هر شاخه‌ای که می‌افتد،

بهارِ دیگری را

در دلِ تو

بیدار می‌کند.

اَفَندی ادامه داد که در این روز مرزهای بوسنی را به رسمیت شناختند و ما بوشنیاک‌ها — یعنی مسلمانان بوسنی — باید این روز را بزرگ بداریم و اجازه ندهیم که فراموش شود. بعد به جنگ بوسنی در سال ۱۹۹۲ اشاره کرد که کشورهای همسایه می‌خواستند موجودیت بوسنی را از بین ببرند، اما جوانان غیور وطن اجازهٔ چنین کاری ندادند.

خطبهٔ دوم امام تنها یک آیه از قرآن بود:

«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ».

بعد از نماز، میزبان برایم تعریف کرد که هنگام جنگ اسرائیل علیه ایران انتظار داشته است که امام جماعت حرفی از این جنگ بزند و اسرائیل را محکوم کند. ولی امام این کار را نمی‌کند و بدون آنکه حتی یک کلمه در این باره چیزی بگوید، خطبه را تمام می‌کند و پایین می‌آید تا نماز بخواند. میزبان هم که نمی‌تواند این بی‌اعتنایی را تحمل کند، بلند می‌شود و قبل از آنکه امام نمازش را شروع کند، چند کلمه حرف می‌زند. اینکه او چه گفت و مردم چه واکنشی نشان دادند را از زبان خودش در این مناظر زیبای برفی بشنوید.

پانوشت: در این مدت کوتاهی که در بوسنی بوده‌ام، تقریباً هیچ گدایی ندیدم، به جز بعد از نماز جمعه! انگار این گدایان فهمیده‌اند که بهترین جا برای کمک خواستن از مردم جلو مسجد است و بهترین موقع هم بعد از نماز!

ادامه دارد…

احمدرضا روحانی‌سروستانی

جمعه | ۳۰ آبان ۱۴۰۴ | بوسنی_سارایوو







دانلود فایل سفرنامه بوسنی۱۱



دانلود فایل سفرنامه بوسنی۱۱


برچسب ها :