مدتهاست متن نیمه کارهام که روایتی از تشییع سید است را تمام نکردهام. من که لبنان نرفته بودم اما میخواستم روایتی بنويسم از تشییع. متن رسیده به آنجا که میخواهم توصیفی از افرادی که برای خداحافظی با سید آمدهاند بنویسم میخواهم در مورد رزمندههای گردان رضوان که با صورت پوشیده آمده بودند بنویسم یا مردم لبنان و میخواهم درباره ابوعلی بنویسم. هنوز ننوشتهام. هنوز متنم را تمام نکردهام و حالا أبوعلي و پسرش از ایران سوی سید رفته تا به سید سلام کنند، دیگر باید درباره سلام ابوعلی نوشت نه خداحافظیاش. ابوعلي با آن نگاه جدی در زمان حیات سید و آن نگاه مغموم بعد از او مأموریت را تمام کرده و من هنوز متنم را تمام نکردهام.
صدای سید توی گوشم میآید که میگفت ما با شهدایمان خداحافظی نمیکنیم ....
این روزها باید زیاد سلام کنیم
سلام ابوعلی
مهدیه محلوجی