در ادبیات عرب؛ واژهای است به نام سُهد. حالتی از خواب که در ظاهر چشمانت بسته است اما دل و فکرت مشغول. در ظاهر پلکهایت روی هم آمده ولی صحنهای رژه میرود جلوی چشمانت. همه میگویند: "هیس! این خوابه!"
ولی تو بیداری و فکری عذابت میدهد! تو را میکُشد!
مهدی هنوز ذوقِ پیراهن سفید بيسکوئيتی یقه کوباییاش را دارد، حسین مثل مداحها برگه خیاری بهدست "تو شمشیر نمیخوای!" زمزمه میکند، فاطمه قربانصدقه عروسهلندیاش میرود؛ و هرسه هی پچپچه میکنند: "باباعلیآقا خوابه!"
من امشب مبتلا شدهام به سُهد! پشت پلکم نبض میزند، میپرد. گرمپ! توی سرم منفجر میشود. صدای ناله زنی میپیچد توی گوشم و پیکر بیجان فلسطینیهای بیگناه پرتاب میشوند به آسمان!
محمدعلی جعفری
eitaa.com/m_ali_jafari
یکشنبه | ۱۷ فروردین ۱۴۰۴ | #یزد