چهار شنبه, 11 تیر,1404

سهل نه؛ ممتنع!

تاریخ ارسال : سه شنبه, 07 اسفند,1403 نویسنده : فروغ‌السادات سیدی اراک
سهل نه؛ ممتنع!

اولش می‌شد به روی خودم نیاورم. هر چه که دربارهٔ تشییع سید بود را با یک نگاه رد می‌کردم. بعد موج نصرالله در رسانه بیشتر شد. از هر دو سه تا کانال، حداقل یکی‌شان درباره تشییع سید مطلب زده بود. نمی‌دانم کدام کانال بود. وقتی بازش کردم عکس سید را در دستان زنی غمگین دیدم. خواستم مثل این چند ماه و این دو سه روز، دوباره به روی خودم نیاورم و رد بشوم...

من با غم سید خیلی راحت کنار آمدم. همان اول که خبر شهادتش را دیدم گفتم دنیا اینطوری است دیگر. حالا که معرکه بین خیر و شر بالا گرفته، باید آدم‌های بزرگ قربانی بشوند تا خون تازه به قلب مقاومت دمیده شود. گفتم و رد شدم و هر جا دیدم که از سید می‌گویند درنگ نکردم و گذشتم. 

راستش را بخواهید تا همین دو سه روز پیش خودم هم واقعا نمی‌دانستم که هر دفعه خبری از شهادت سید حسن می‌بینم هول‌زده می‌دَوَم و در آغوش بی‌تفاوتی پنهان می‌شوم. تا وقتی عکس آن زنِ غمگین را دیدم. آن لحظه انگار پردهٔ بین من و قلبم افتاد. همان وقتی که خواستم از زن غمگین رد بشوم چیزی توی سرم گفت دیگر فایده‌ای ندارد. وقتش شده است که با خودت روبرو بشوی. کورهٔ سوزان داغ را توی قلبت بپذیری و ضجه‌هایت را بر سر ناباوری آوار کنی.

من با غم سید خیلی راحت کنار آمدم چون داغ او خیلی سخت بود. سخت‌تر از آن که بتوانم واقعا با آن کنار بیایم.


فروغ السادات سیدی

یک‌شنبه | ۵ اسفند ۱۴۰۳ | #مرکزی #اراک


برچسب ها :