نزدیک نیمهشب بود که صدای زنگ گوشی بلند شد.
دوستم بود، با صدایی پر از نگرانی:
«شما هم حسش کردین؟»
گفتم: «نه، اینجا که خبری نیست…»
ولی از همان لحظه، فکرمان رفت سمت جنگ و زلزله.
پیاپی سایتهای لرزهنگاری را چک میکردیم.
نه دنبال خبر پهپاد بودیم، نه موشک…
فقط میخواستیم مطمئن شویم،
که اگر قرار است چیزی بیاید،
حداقل از دلِ زمین باشد، نه از آسمان!
چند دقیقه بعد، خبر آمد:
زلزله بوده. واقعاً زلزله.
مردم، با دلهایی پر از اضطراب،
در کانالها، استوریها، کامنتها،
خدا را شکر میکردند...
که اینبار فقط زمین لرزیده بود،
نه زندگیها.
زهرا سالاری
یکشنبه | ۲۵ خرداد ۱۴۰۴ | #گلستان #کلاله
نهضت روایت گلستان
ble.ir/revait_golestan