گفت: جلوی جمعیت بودم. توی آن اوضاع شلوغ تظاهرات، بارها شلیک مستقیم شد اما هیچ تیری بهم نخورد. به اینجای ماجرایش که رسید، خندید. ابراهیم دیگر پیر شده. مویی در سر ندارد و جای تورفتگی باتومی که به سرش خورده، بیشتر خودش را نشان میدهد. زانوهایش را جمع کرده و چمپاتمه نشسته است. پیراهنش آبی ساده و دکمههای آستینش باز هست. بجز در و دیوار خانه، آستینهایش هم سادگی و مشقت زندگیش را داد میزد؛ مثل خیلی از انقلابیهای گمنامی که سهمی از سفره انقلاب برنداشتند. اصلا به تیپ و قیافهاش نمیخورد که مثل یک لشکر تک نفره باشد. سر تا پایش مجسمه قشر مستضعف هست. همان آدمهای معمولی که خمینی کبیر دستشان را پر کرد و دلشان را قوی.
شیخ ابراهیم مدتی خادم امام خمینی (ره) بود. موقعی که رژیم پهلوی امام را دستگیر کرد، بیطاقت و پریشان شد. با حال خراب رفت مسجد جمکران. همانجا همه ترس و اضطرابهایش تمام شد.
میگفت: «وقتی رسیدم خانه، دلم مثل آهن محکم بود. از هیچ چیز حتی مرگ نمیترسیدم.»
پیش مادرش رفت. بهش گفت: مرید خمینی شدهام. از مرگ ترسی ندارم و شاید برنگردم.
کفن متبرک حرم امام رضا (ع) را پوشید. با خاک باغچه سر و روی و شانهاش را گِل مالید. توی کوچه فریاد کنان شعار «یا مرگ یا خمینی» سر داد. حالش زار و پریشان اما دلش محکم بود. کوچه به کوچه دوید و خبر دستگیر امام را اعلام کرد. مردم قضیه را که شنیدند و شور و عشق شیخ ابراهیم را دیدند به دنبالش راه افتادند. خیابان آذر تا حرم حضرت معصومه (س) پر شد از جمعیت. نیروهای رژیم دستپاچه و توی شوک، اطراف حرم را گرفتند. حتی تانک هم به خیابان آوردند.
توی تظاهرات تعداد زیادی از مردم شهید شدند. شیخ ابراهیم میدانست که سراغش میآیند. توی مکاتبههای ساواک، او را سردسته و عامل تحریک مردم قم دانستند. نُه روز بعد مخفیگاهش لو رفت. بعد از دستگیری بردنش تهران. توی بازجویی هیچ مدرکی از اجیر شدن و پول دریافت کردن نبود. تقریباً یک سال انفرادی و محدودیتهای سخت کشید و کتک خورد. اما رژیم دستش به چیزی نرسید و مجبور شد شیخ ابراهیم را آزاد کند.
من توی کارش ماندهام! چطور یک آدم میتواند یک تنه یک شهر را به هم بریزد. قیام کند و بایستد؛ «...تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى وَ فُرادى...». نترسد و سینهاش را سپر گلولهها کند. اینها اگر یاران آخرالزمانی حضرت مهدی (عج) نیستند پس که هستند؟! یاران خمینی کبیر همان مردانی هستند که اهل بیت راجع بهشان فرمودهاند: قلبهاىشان مانند تكههاى آهن هست، اگر بخواهند كوهى را از جا در میآورند.
امالبنین مجلسی
پنجشنبه | ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | #قم
روایت قم
ble.ir/revayat_qom