توی دفترچهام نوشتم
داستان آرمینِ پانزده ساله...
ریشهای تنکش تازه جوانه زده بود.
به سختی از پشت عینک دودی چشمهایش را میدیدم.
توی انگشت اشارهاش یک حلقه انداخته بود.
گفت: «بعد از شهادت حاج قاسم دومینبار است به تشییع شهدا میآید»
دو طرف مقوا با خط خودش این جملهها را نوشته بود.
پرسیدم منظورش چیست؟
گفت: «به هر حال هر کدوم از ما عقیدهای داریم، اما هممون پای وطنمون میایستیم»
نقطه را پایان جملهاش گذاشتم.
پای وطن ایستادن شیرینترین پایان برای هر داستانی است...
مرضیه نیری
شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | #تهران مراسم تشییع شهدای اقتدار