بیآنکه تاب راهفتن داشته باشم، روی سنگهای ترکخوردهی حیاط صداوسیما ایستادهام. زلزدهام به تصاویری که با آنها محاصره شدهام. گوشم با صدای بلند راوی پر شده. مردجوانی که تا آخرین لحظهی قبل از اصابت موشکهای اسرائیل ساختمان شیشهای را ترک نکرده و شاهد زندهی ماجراست. میگوید: «اینجا رو میبینید؟ همه جا توی آتش میسوخت. سحر امامی همینجا بود.» و به طبقات بالا اشاره میکند. شیشههای ریزریز را با پا له میکنم و جلوتر میروم. همه چیز تبدیل به خاکستر شده. سر میچرخانم. جز خودکار، انبوه کاغذهای سفید، کیبوردها و پرینترهای سوخته چیزی نمیبینم. حدود پانزده موشک آمده بودند. صدای شبکههای خبری «ایران» را از رسانههای بینالمللی محو کنند، اما چند هفته بعد اهالی رسانه عزمشان را جزم کردهاند روایت مکر عظیمشان را در تاریخ ثبت کنند. راوی میگوید: «هر چیزی که امروز دیدید را به گوش بقیه برسونید.» از محوطه که خارج میشویم، تکههایی از ساختمان را با خودمان برای همیشه حمل کردهایم.
فاطمه سادات موسوی
eitaa.com/chiiiiimeh
چهارشنبه | ۲۵ تیر ۱۴۰۴ | #تهران ساختمان شیشهای صدا و سیما