چهار شنبه, 11 تیر,1404

صبح می‌شود این شب

تاریخ ارسال : یکشنبه, 01 تیر,1404 نویسنده : خاطره کشکولی شیراز
صبح می‌شود این شب

تب دارم و تنم می‌سوزد. همیشه دردها توی شب خودشان را بیشتر نشان می‌دهند. مادر که جان نداشته باشد و درد وجودش را گرفته باشد همه کارهای خانه مختل می‌شود. حتی بعضی کارهای شخصی بقیه اعضای خانه. 

فرزند که بی‌تابی کند درد مادر دوچندان می‌شود.

سید طاها با شروع طوفان الاقصی به دنیا آمد و شیر خورد. هرکسی حال و روزم را می‌دید می‌گفت: «بچه با شیر غم و استرس جون نمی‌گیره، عصبی می‌شه.»

اما نمی‌دانستند اشکم، همه‌اش از غم نبود و خشم بود که از چشمانم با اشک می‌ریخت. وبعد توی تنم با شیر به خورد طفلم می‌رفت. من نفرت از صهیونیست را هم جرعه جرعه ریختم توی گلوی فرزندم.

 آن روزها وقتی برای حمایت از فلسطین به تجمعی رفتم پیرزنی کنار خیابان دستم را گرفت و گفت: «مادر، شیر می‌دی بچت دعات می‌گیره مردم غزه رو دعا کن، کشورتو دعا کن، دعا کن بارون رحمت بیاد.»

و حالا من با شروع وعده صادق آخر، دیگر از شیره جانم به طفلم نمی‌دهم. کاش آن پیرزن را باز ببینم و بگویم: «مادر دعام اثر کرد؟! حالا که دیگه شیر نمی‌خوره و هر دو داریم توی تب می‌سوزیمم دعام می‌گیره؟

آنهم شبی که آقایم را تهدید کردند.»

حال و روز این روزهایم را هرکسی می‌بیند، می‌گوید: «با خشم و استرس بچتو از شیر نگیر، ترسو می‌شه.»

اما نمی‌دانند سید کوچک من همه شیرهایی که خورد در جانش اثر کرده و تازه یاد گرفته و می‌گوید: «مرگ بر اسرائیل، مرگ بر امریکا.»

برای مادر سخت‌ترین کار از شیر گرفتن طفلش است. وقتی با دوتا چشمان معصومش دورت می‌چرخد و طلب می‌کند و تو با همه مهرت دریغ می‌کنی.

و او امشب با بهانه وبغض خوابید. منِ مادر اما خواب به چشمانم نمی‌آید. چقدر من و مام میهنم این روزها شبیه همیم. هردو تب داریم و درد و بی‌خواب شده‌ایم. اما هردو می‌دانیم این هم یکی از مراحل رشد فرزندمان است. می‌دانیم این دردها تمام می‌شود و صبح که بیاید دیگر از درد و تب خبری نیست.


خاطره کشکولی

ble.ir/khak04

چهارشنبه | ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز



دانلود فایل صبح می‌شود این شب


برچسب ها :