چهار شنبه, 11 تیر,1404

صبحِ وداع

تاریخ ارسال : یکشنبه, 08 تیر,1404 نویسنده : مهربان‌زهرا هوشیاری تهران
صبحِ وداع

به وقت ۶:۱۰ صبح روز شنبه ۷ تیرماه سال ۱۴۰۴


صدای جمعیت زیاد گنجشک‌ها از لابه‌لای درختان چنار دانشگاه تهران به گوش می‌رسد. چند بسیجی در حال محکم کردن آخرین پیچ‌های داربستی هستند. تا زمان تشییع شهدا دو ساعت مانده است. پیرزنی بر روی جدول کنار خیابان آزادی و درست روبروی درب اصلی دانشگاه نشسته. چادر سیاهش را به دور گردن بسته و با تسبیح تربتش ذکر می‌گوید و چشم از ته خیابان بر نمی‌دارد. او هم مثل بقیه منتظر است.


آن طرف خیابان مردی سرش را تیکه داده به میله‌های سبز رنگ دانشگاه، آرام روی پایش می‌زند و چیزی زیر لب زمزمه می‌کند. از کنارش رد می‌شوم. نوای آشنای این روزها به گوشم می‌رسد. "به پا خیزید ای مردم که وقت سوگواری نیست. ندارد بهره‌ای از زندگی خونی که جاری نیست."


زنی میانسال صدایم می‌زند. سمتش می‌روم. آرام می‌گوید: "مادرجان، گوشه چادر من رو نگه می‌داری وضو بگیرم؟" دو طرف چادرش را نگه می‌دارم. آب روی صورتش می‌ریزد و ادامه می‌دهد: "وضو رو برای نماز شهدا می‌خوام. ثواب داره‌‌، باید بخونیم تا یه روزی برای خودمون هم بخونن" از ذهنم می‌گذرد که: "نماز شهدا رو که حضرت آقا قبل‌تر خوندن." اما چیزی نمی‌گویم و پس از اتمام کار به راهم ادامه می‌دهم.


ساعت به ۷ نزدیک می‌شود. از ازدحام جمعیت دیگر زمین را نمی‌شود دید. زیر سایه درختان که هیچ در برق آفتاب هم جایی برای ایستادن نیست.

همه نوع پوشش و ظاهری در جمعیت دیده می‌شود. مردم با هم مهربانند. در سایه و لبه مغازه‌های تعطیل برای نشستن همدیگر جا باز می‌کنند‌. از خوراکی‌هایی که آورده‌اند به همدیگر تعارف می‌کنند.

صحنه‌ای به شدت نظرم را جلب می‌کند. خانم چادری با روبنده مشکی جایی برای یک کم حجاب باز می‌کند تا کنارش بنشیند.

به آنها نزدیکتر می.شوم. حرفی از تذکر و تندی نیست. حرف از اتحاد و هم بستگی‌ست.


اولین ایستگاه صلواتی فعالیتش را شروع می‌کند. مردم با سرعت به سمتش می‌روند. 

صحنه‌های ناب و دیدنی، نه از پخش شدن خوراکی‌ها. این عکس حضرت آقاست که مردم برایش می‌دوند. یکی به سینه می‌چسباند، دیگری می‌بوسد. زنی در همان ابتدا اشک‌ریزان قربان صدقه می‌رود. مردی عکس در دستش را که طرح و رنگ و چاپی زیبا دارد، بالا می‌گیرد و بلند بلند شعار سر می‌دهد. بقیه مردم هم عکس‌ها را بالا می‌برند و تکرار می‌کنند. "وای اگر خامنه‌ای حکم جهادم دهد، ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد‌"


به حال خویش نمی‌گریم از فزونی داغ

غریب هستم و از من غریب‌تر وطن است


سری به صفحه‌ی اخبار می‌زنم سر صبح

وطن دلی‌ست که در حال منفجر شدن است...


مهربان‌زهرا هوشیاری

ble.ir/dayere_minayi

شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | #تهران مراسم تشییع شهدای اقتدار


برچسب ها :