چهار شنبه, 11 تیر,1404

عوضش میریم بهشت

تاریخ ارسال : شنبه, 05 آبان,1403 نویسنده : خاطره کشکولی شیراز
عوضش میریم بهشت

چقدر خواب سر صبح و بعد از خواندن نماز شیرین و دلچسب است. ولی باید ترک عادت کرد بماند از نظر علمی برای سلامت جسم آفتاب طلوع نکرده باید چشم باز باشد و مشغول کار و صبحانه توی رگ‌ها تزریق شود. از نظر روایت و سخن بزرگان هم که برکات و خیر را اول صبح تقسیم می گ‌کنند. بسم الله گفتم، آمدم مصاحبه سوژه جدید را پلی کنم، طبق عادت نت را هم روشن کردم. یه عه چه حرکتی بود. را با صدای گرفته به خودم گفتم و غر زدم به خویشتن که «حالا باید تا نیم ساعت پیام های جدید کانال‌ها رو نگاه کنی خوشحال از کار عقب میوفتی.»

دیگر کار از کار گذشته بود. پیام‌رسان بله زودتر سر و کله‌اش را روی نوار آبی بالای گوشی با آن تیک سیاه توی قلب نیمه گردالیه گوش‌دار خودش را نشان داد. تند متن پیام مدیر راوینا را خواندم و فیلم را پلی کردم. یک معلم بود که در آموزش کامپیوتر به بچه‌های نوجوان، اسرائیل را موش طراحی کرده بود و ایران را گربه و می‌گفت: اگر اسراییل بخاد پا بزاره رو دم گربه چی می‌شه؟

گربه چنگ انداخت سمت موش پایش را گذاشت توی خرخره پر از فاضلاب بو کرده و ضعیف موش و فشار داد. سخرانی آقا با این حرکت پلی شد.

- اگر اسراییل غلطی بکند ایران تلاوویو وحیفا را با خاک یکسان می‌کند.

چقد موزییک توی کلیپ آموزش خانم معلم حال و نیروی سر صبحم را را دو چندان کرد.

- ایران ایران ای بیشه شیران.

خدا خانم معلم را خیر دهد. خیری مثل خیری که به شهیده، معصومه خانم کرباسی افتخار ایران و استان فارس داد. خانم معلم آنقدر روح پاک بچه‌ها برایش مهم بوده که توی این فضای مسموم مجازی هر روز روایت‌ها و حرف‌های صد من یه غاز و بی‌پایه می‌شنوند و دروغ را رنگ‌آمیزی کرده جای حقیقت می‌بینند که باید قدم بر می‌داشت. داشتم دعای خیر مي‌کردم. که پیام بعدی مدیر کانال از بچه‌های کانال خواسته بود روایت این معلم خوش فکر را بنویسند. آمدم کانالش را کپی کردم بروم ایتا که پیام دهم از راوینا هستم و ادامه ماجرا که با ترقه بازی اسراییل علیه ایران روبه‌رو شدم. فیلم را پلی کردم. پدافند ترقه‌ها را دانه دانه زد. جالب بود که نه صدای آژیر خطر می‌آمد و نه جیغ و سروصدا و نه مردمی که به خیابان ریخته باشند. ساعت حوالی اذان صبح را نشان می‌داد. اذان تهران کمی زودتر از شیراز ماست. کانال‌ها و اخبار بیشتر شد. دلم کمی لرزید ضربانش بالا رفت. منتظر پاسخ بودم. بعد از وعده صادق دو خبر که پخش شد زانو زدم جلو تلوزیون و به یاد چهره با صلابت و صدای دلنشین سید حسن نصرالله اشک ریختم و الهی شکر گفتم. دخترم جلوی تصویر را گرفت و گفت: مامان اگر جواب بدن چی…

با دست بازویش را گرفتم و نشاندمش.

- نمي‌تونن، بتوننم در حد یه ترقه بازی یا چهارشنبه سوری.

گردنش را برگرداند سمت تلوزیون.

- زدنم زدن .مردیمم مردیم، عوضش میریم بهشت.  

داشتم حرف‌های دخترم را مرور می‌کردم حین بالا و پایین کردن کانال‌ها، که یک خواب زده صدای آژیر گذاشته بود روی ترقه‌بازی اسراییل و با ذوق و شوق می‌گفت: صدا رو دارید همه جا داره شنیده می‌شه. کانال بعدی که واضح‌تر نشان داد پدافند چند ترقه را داشت می‌زد.صدایی نه از مردم می‌آمد و نه آژیر خطر به گوش رسید. اسراییل هم پیام داده بود تهران در خواب است که ما حمله می‌کنیم. این هم پیام دیگری در همان کانال بود. فیلم را باز پلی کردم و گفتم: خواب زده بدبخت. خوب محکم می‌زد یا رصد نمی‌شد. نمی‌گفت این مزدور ماست می‌زد مثل هویج از وسط دوتا بشی. همه این کلمات را با دندان‌هایی که از حرص روی هم فشار می‌دادم. توی دلم به سیب زمینی خواب زده داشتم می‌گفتم. خیالم که راحت شد و خطر را دفع شده دیدم. وعده صادق سه با حرف‌های خانم سلمانی معلم کامپیوتر خوش ذوق با آهنگ ایران ایران ای بیشه شیران، آباد بمان شاد بمان خاک دلیران و اکوی حرف آقا هم اضافه شد، تلاوویو و حیفا با خاک یکسان خواهد شد. همینطور تند و بدون نفس کشیدن جمله‌ها نشست توی سینه‌ام و آرام‌تر شدم. خواب سر صبح بیشتر پرید و باقدرت رفتم سراغ مصاحبه‌های سوژه ادبیات پیشرفت، با ریتم زدم روی میز کارم و گفتم: ما تازه اول راهیم قله‌ها در پیش است ای خاک دلیران.


خاطره کشکولی

شنبه | ۵ آبان ۱۴۰۳ | #فارس #شیراز

 



دانلود فایل عوضش میریم بهشت


برچسب ها :