از وقتی حاج قاسم شهید شد همیشه این فانتزی توی ذهنم بود که سیدحسن نصرالله میآید کرمان. توی ذهنم تصور میکردم که میآید کنار قبر مینشیند. سیدهاشم صفیالدین هم کنار مینشنید و آن محافظ خوش هیکلش هم بالای سرش مراقب است.
اما انگار تقدیر جور دیگری رقم خورد. آن روز که خبر شهادت را اعلام کردند رفتم گلزار شهدا. نمیدانم برای عرض تسلیت بود یا رها کردن بغض.
وقتی آن پرچمهای حزبالله و فلسطین در اهتزاز را دیدم انگار همه چیز تغییر کرد. آن داغ سخت است ولی امید همچنان زنده است.
به قول آن راوی گلزار مگر در عملیات کربلای۵ فرماندهان زیادی از لشکر ثارالله شهید نشدند اما لشکر امروز همچنان مقتدر باقی مانده است و امنیت را تامین میکند. مگر اسرائیل سیدعباس موسوی را ترور نکرد اما حزبالله قویتر شد. حالا هم لحظهای پرچم جبهه مقاومت از اهتزاز نمیافتد و روز به روز قویتر میشود.
آری، تقدیر چیز دیگری است. تقدیر این است که امام زمان عج با خیل شهدا بیاید.
حالا فانتزی ذهنیم امام زمان عج است که حاج قاسم و سیدحسن نصرالله پشت سرش ایستادهاند...
محمدنعیم رستمی
کیکشنبه | ۵ اسفند ۱۴۰۳ | #کرمان