یکشنبه, 21 اردیبهشت,1404

فرماندهان شبیه هم هستند

تاریخ ارسال : جمعه, 12 بهمن,1403 نویسنده : خاطره کشکولی
فرماندهان شبیه هم هستند

فشفشه و ترقه‌ها را ریخت توی کیسه و بچه‌های خاله‌اش را کلاه و کاپشن پوش توی حیاط ردیف کرد. به هر نفر چند ترقه داد و سروصدایی مثل میدان جنگ به پا شد. خانه خودش آخر هفته‌ها با آمدن ما شش تا و بچه‌هایمان شلوغ بود. دیگر صدای ترقه اضافه بر سازمان می‌شد. کوچولوها با صدای ترقه می‌ترسیدند و گریه می‌کردند. سمفونی پر از جیغ، گریه و بیا و بروهایی به پا شده بود. سید طاها ترسیده بود و از بغلم پایین نمی‌آمد. با گریه بردمش توی اتاق تا کمتر صدا را بشنود. خواهربزرگم برای صداها کپشن ساخت و گفت: بچه‌های غزه این مدت چی می‌کشیدن، هر روز صدای موشک، هر لحظه انفجار.

زدم توی سرم و گفتم: بمیرم کجا آدمو می‌بری تو آخه.

 خواهر بزرگم همیشه سکان دار بحث‌های سیاسی و انقلابی است. فضای مجازی‌اش یک کلکسیون از جهاد تبیین است.

کنارش نشستم. مشغول گذاشتن استوری بود. اسم محمد ضیف را درشت کار کرد و متن زیرش را کمی کوچکتر. دستم را گذاشتم روی گوشی‌اش

- بزاز بزار، چی!؟

شهادت محمد ضیف تایید شد

سخنگوی گردان‌های قسام شاخه نظامی حماس رسماً اعلام کرد که محمد ضیف، فرمانده کل این گردان‌ها در جریان جنگ اخیر در غزه همراه با شماری دیگر از فرماندهان این گردان‌ها به شهادت رسیده است...

- مگه نمی‌دونستی؟

- نه از صبح تا حالا نتونستم خبر نگاه کنم.

عکس ضیف را هم گذاشته بود. چقدر شبیه شهید حسن باقری و شهید صیاد شیرازی بود.

دقت که کردم ته چهره جوانی شهید سلیمانی را هم داشت. اصلا چهره همه فرماندهان ایرانی انگارتوی پازل صورتش کار شده بود.

ریحانه سادات توی اتاق آمد. 

- مامان چطور بود، همه ترقه‌ها رو آتیش زدم برای جشن ورود امام و تولد خودم بودا.

آخر هرکسی می‌پرسید: تولد دخترت چه روزیه من هم می‌گفتم: با ورود امام به ایران، باهم اومدن.  

 ذهنم هنوز توی حرف خواهرم از استرس و ترس بچه‌های غزه و خبر شهادت محمد ضیف بود. فقط سرم را تکان دادم. چقدر این چند ماه خبر شهادت آوار شد و همراه آوارهای خانه‌هاشان روی سرشان ریخت و دم نزدند. حالا باید خبر طراح طوفان را هم موقع برگشتن سر خانه زندگیشان میان آوارها تحمل کنند. حضرت آقا چه خوب گفتند : مقاومت غزه شبیه افسانه بود. وقتی طراح طوفانش مردی افسانه‌ای باشد که خیلی‌ها حتی چهره‌اش را هم درست ندیده‌اند. باید آن چهره پشت چفیه قرمز چهارخانه فسانه باشد. امت محمد، باید محمدضیف می‌داشت تا طوفاتی به پا کند که افسانه مقاومتشان را مهمان و نقل همه مجالس دنیا کند. 

 شروع کردم به تایپ کردن

- آمدن امام و خبر شهادت، انقلاب امام و طوفان برای انقلاب نهایی.

داشتم کلمات شعاری ردیف می‌کردم تا پست کنم. اما به یک جمله بسنده کردم.

انقلاب امام خمینی محمدها تربیت کرد تا مهمان خانه‌هایی شوند که انتظار صاحب خانه را می‌کشند.


خاطره کشکولی

جمعه | ۱۲ بهمن ۱۴۰۳ | #فارس #شیراز


برچسب ها :