شنبه, 14 تیر,1404

مردمِ بجار مَجار

تاریخ ارسال : شنبه, 14 تیر,1404 نویسنده : حمیده عاشورنیا رشت
مردمِ بجار مَجار

می‌گفت: ساعت ۳ مامان‌بزرگ برای نماز بیدار شده بود. آب وضو از سر و صورتش می‌چکید‌.

وقتی همه ما را سراسیمه از این پنجره به آن پنجره درحال سرک کشیدن دید. پرسید:

"اَ نیمه شب عروس باوردن شومان کوچه‌ی پاستان درید؟!" (نصف شبی عروس آوردن که شما کوچه رو نگاه می‌کنین؟)

مامان که از همه دستپاچه‌تر بود گفت:

"عروس چیه مارجان، اسراییل حمله بوکوده"

(عروس چیه مادرجان، اسراییل حمله کرده)

مامان‌بزرگ در حالیکه جا‌نمازش را با قبله‌ی متمایل به راست خانه‌ی‌ما تنظیم می‌کرد بدون هیچ هیجانی پرسید:

"اَنه هرچی بَتر، کویا بَزه" (گور پدرش، حالا کجا رو زده)

بابا با توجه به نگاه حفاظتیش میخواست جواب مامان‌بزرگ را طبق پویش "نمی‌دانم" با مختصات حدودی بدهد، گفت:

" احتمالا سنگرِ طرف بو" (احتمالا طرف‌های سنگر بود)

مامان‌بزرگ کاملاً خونسرد و متوکل گفت: "مردم بجار مجارا دُورشین نوکوده به" (کاش بمبش شالی‌های مردم رو بهم نزده باشه)

بعد مثل همیشه همانطور نشسته دو دستش را زیر چادر بغل گوشش گرفت و با یک "الله‌و اکبر" برای نماز صبح جمعه سی خرداد ۱۴۰۴ قامت بست.


حمیده عاشورنیا

جمعه | ۳۰ خرداد ۱۴۰۴ | #گیلان #رشت

پس از باران؛ روایت‌های گیلان

ble.ir/pas_az_baran


برچسب ها :