
امروز برخلاف همیشه، رأس ساعت ۷ بیدار نشدم. وقتی چشمانم را باز کردم که دیدم ساعت ۸:۳۰ است و من هنوز در خوابم! با سرعت نور از رختخواب بیرون پریدم و با شستن صورتم سعی کردم اثرات خواب را از چهرهام پاک کنم.
ساعت ۹ راهپیمایی ۱۳ آبان آغاز میشد و من هنوز هیچ کاری نکرده بودم. سریع صبحانهی نیمهمفصلی خوردم و با عجله به سمت کمد لباسها رفتم. هوا سرد بود، لباس گرم پوشیدم. گوشیام را برداشتم تا با اسنپ به مسیر برسم، اما شانس با من یار نبود و هیچ تاکسیای گیرم نیامد. به ناچار پیاده راه افتادم تا شاید در مسیر تاکسی پیدا کنم. از شانش خوبم، سر کوچه تاکسی گیرم آمد و سوار شدم. بالاخره خودم را به راهپیمایی ۱۳ آبان رساندم؛ جایی که همهی دانشآموزان و مردم بجنورد حضور داشتند.
آنچه راهپیمایی امسال را از سالهای گذشته متمایز کرده بود، حضور ماکتهایی از موشکهایی بود که در جنگ دوازدهروزه بهسوی رژیم غاصب پرتاب شده و پاسخی کوبنده به آنان داده بودند. این ماکتها بهعنوان نماد اقتدار در دست شرکتکنندگان بود. چهرهی کودکان و نوجوانان پر از شور، لبخند و امید به آینده بود با صدای بلند شعار «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» سر میدادند.
امروز، همه آمده بودند؛ از معلم و دانشآموز گرفته تا مردم عادی، همگی پابهپای هم، برای زنده نگه داشتن روزی که نماد ایستادگی و اقتدار ملت ایران در برابر استکبار جهانی است.
افسانه حاتمی
سهشنبه | ۱۳ آبان ۱۴۰۴ | خراسان_شمالی بجنورد