سه شنبه, 17 تیر,1404

می‌خوایم کفن درست کنیم

تاریخ ارسال : سه شنبه, 17 تیر,1404 نویسنده : زهرا قربانی اراک
می‌خوایم کفن درست کنیم

روی زمین پر شده بود از قوطی‌های رنگ قرمز و مشکی و تکه پارچه‌های سفید. بچه‌ها دو سه باری مجبور شده بودند بروند پارچه فروشی و از قضا هر دو سه بار هم به یک مغازه سر زده بودند. 

مرد پارچه فروش این آخری کنجکاوی امانش را بریده و پرسیده بود: ببخشید. از صبح یکی دو بار دیگه هم متقال سفید بردن. با این همه پارچه می‌خواین چیکار کنین؟ 

بچه‌ها هم صاف و پوست کنده گفته بودند: می‌خوایم کفن درست کنیم.

حالا دو نفری مشغول اندازه زدن و برش زدن پارچه‌ها بودند. یکی‌مان هم مقوا و طلق گذاشته بود جلویش برای درآوردن کلیشه‌ها. من هم یکی از کفن‌ها را برداشتم و پهن کردم روی میز. دستکش به دست رنگ قرمز را ریختم داخل پیاله پلاستیکی. «جانم» را باید قرمز رنگ می‌زدیم. به رنگ خون.


یکی از بچه‌ها کلیشه را انداخت روی پارچه و محکم نگهش داشت. تکه ابر را زدم داخل پیاله و شروع کردم به کوبیدن روی پارچه. کفن‌ها کم بود. باز هم پارچه لازم داشتیم و این یعنی پول بیشتری هم نیاز بود. تا فردا تعداد کفن‌ها حداقل باید به سی، چهل تا می‌رسید. یکی از بچه‌ها بلند شد تا به چند نفری زنگ بزند و پول جور کند. یکی دو نفر هم گفتند می‌توانیم روی پس‌اندازهایشان حساب کنیم. پارچه را برداشتیم و روی زمین پهن کردیم تا خشک شود. بعد از آن نوبت رنگ مشکی بود. «فدای رهبر» را باید مشکی می‌زدیم. وقتی دشمن چنین حرف‌هایی را درمورد آقا زده بود و ایشان را آنطور تهدید کرده بود باید به شکلی جوابش را می‌دادیم. 


نمازجمعه و راهپیمایی بعدش فرصت خوبی بود برای کفن‌پوش شدن آن هم با جمله‌ی «جانم فدای رهبر». صدای اذان کم کم بلند شد و این یعنی ساعت نزدیک هشت شب است. دست‌های رنگی‌مان را شستیم و وضو گرفتیم تا راهی مسجد شویم. بعدش باید دوباره می‌رفتیم پارچه فروشی. در راه مسجد همانطور که می‌دویدیم تا به نماز برسیم یک نگاه‌مان هم به آسمان بود تا ببینیم آیا مثل شب قبل می‌توانیم موشکی را که به سمت دشمن می‌رود ببینیم یا نه؟ موشکی که سوختش را از اراده جمعی مردم‌مان می‌گرفت.

 

زهرا قربانی

جمعه | ۳۰ خرداد ۱۴۰۴ | #مرکزی #اراک

حسینیه اراک

ble.ir/hoseiniyehonar_arak


برچسب ها :