گوشی ام زنگ میخورد. پسرم گوشی را میآورد. یک شماره عجیب و غریب است که زیرش نوشته "عربستان سعودی".
تماس را وصل میکنم و میگذارم رو بلندگو.
صدایی ضبط شده میخواهد آب، شیرخشک، پول نقد و... در خانه داشته باشیم.
تماس قطع میشود، هنوز چیزی نگفتم که پسرم میخندد و میگوید: «نمیدونن شهدای ما توی جنگ با نون بربری میجنگیدن؟ تازه شهید چمران نون کپک زده هم خورده تو جنگ. چقدر اینا خنگن مامان.»
میخندد و گوشی رو میگذارد و میرود.
امید نوجوانیاش قلبم را گرم میکند.
سمانه عربنژاد
شنبه | ۲۴ خرداد ۱۴۰۴ | #کرمان