دیروز به وقت سحر نماز خوانده و نخوانده به رختخواب رفتم. نگاهی به پسرم انداختم که بعد از نماز در فضای مجازی میچرخید. نگرانش بودم و نگران نسلی که بیشتر از فضای حقیقی با دنیای مجازی دوست هستند. کمی بعدخواب شیرین صبحم با صدای ریز تلویزیون کال ماند. گیج از جا بلند شدم و غرغرکنان به پذیرایی رفتم تا بگویم که اینوقت صبح مراعاتِ... امّا از دیدن شبکه خبر و زیرنویس آن حرف در دهانم ماسید. جملهاش کوتاه بود: "اسرائیل زده."
همانطور که سرش در گوشی همراه بود اوضاع مناطق مورد آسیب را برایم میگفت. تمام دیروز سعی کردم رگههایی از ترس در بین گفتوگوهایمان پیدا کنم که نکردم یا وقتی با دوست همسالش سر پناه گرفتن در جای امن شوخی میکردند. باورم نمیشد امّا نسل نت، جنگ ندیده برخلاف تصورمان نمیترسد. همزمان درسهای شب امتحان را میخواند؛شبکههای اجتماعی را بالا و پایین میکند و خوب میداند این بازی "کال آف دیو تی" نیست که با یک دکمه، آن را متوقف سازد.
...
از حوادث پشتهم اتفاق افتاده، سرم تیر میکشید و مجبور شدم همان اول شب برخلاف میلم به رخت خواب بروم. ساعت را به وقت اذان صبح تنظیم کردم اما چند ساعت بعد با صدای پسرم بیدار شدم: "پاشو مامان الان اذان میگه." کورمال چشمهایم را مالیدم. ساعت به وقت رسمی ۳ و پانزده دقیقه سحر بود و او بیدار.تا از اتاق خواب به روشویی برسم صدایش را شنیدم: "اونا میزنن تو خوابی. ما میزنیم باز خوابی. کی بیداری؟" حق با او بود. وسط پذیرایی خمیازهکنان پرسیدم: "حالا کجاها رو زدیم؟"
با هیجان جواب داد: "پایگاههای نظامی، فرودگاه بن گورین، چندصد ساختمون و..."
تازه نگاهم به تلویزیون روشن افتاد، سجادهی کف اتاق، رایانهی در حال پخش بازی والیبال و صفحهی تلفن همراهش که تند تند هشدار پیام جدید میداد.
لبخندی زدم. خیالم بعد از مدتها کمی راحت شد که نسل امروز منفعل نیست. نسلی پرسرعت است که با همهی تبلیغات رسانهای آنور آبیها هوشیارند و بیدار.
زهرا شنبهزادهسَرخائی
شنبه | ۲۴ خرداد ۱۴۰۴ | #هرمزگان #بندرعباس