بارها و بارها لحظه ورود را مرور کردم همان لحظه که تو میآیی و همه از شوق دیدنت سر از پا نمیشناسند؛ همان لحظه که حرفها گم میشود؛ اشک و لبخند یکی میشود؛ دستها به سینه میرود جان داده جان گرفته میشود...
بارها و بارها مرور کردم روضه دیشب را وقتی تو آمدی کاش عباس هم میآمد کاش امام زمان عج هم میآمد...
بارها مرور کردم تک تک آدمها را از صف اول از کوچک و بزرگ تا ته صف را بین جمعیت را اطرافیان را فرقی نمیکند کجا باشی مهم آن لحظه است که حواست باشد آقا بیاید مشغول چه هستی...
بارها و بارها دلم خواست حاج محمود باشم اشتیاقم و تمام توانم را به قدمهایم بدهم و بیایم دو زانو جلوی شما بنشینم و شما بگویید اگر خسته نمیشوی ای ایران بخوان و بفهمم حتی اگر مداحم درست جبهه را تشخیص دادم کربلا امروز کجاست و برای خیمه ای ایران بخوانم...
ای ایران ایران دور از دامان تو دست دگران...
خدایا قسم به دیدگان منتظر اهل خیمه
لحظه ظهور را نزدیک تر بفرما...
الهام صباحی
eitaa.com/alef_alef1
یکشنبه | ۱۵ تیر ۱۴۰۴ | #خراسان_شمالی #بجنورد
راویراه؛ روایتنویسان خراسان شمالی
eitaa.com/raviraah