چهار شنبه, 11 تیر,1404

نمی‌توانم تنهایی خوشبخت باشم

تاریخ ارسال : یکشنبه, 29 مهر,1403 نویسنده : زهرا داور قم
نمی‌توانم تنهایی خوشبخت باشم

واقعیت این است که دلم سفر می‌خواهد، دلم غذای خوشمزه می‌خواهد، دلم می‌خواهد از مسخره‌بازی بچه‌ام خیلی بخندم، درباره چیزهای مختلف بنویسم، دلم کارهای الکی و خوشی‌های کوچک می‌خواهد... ولی وسط همه این‌ها صدای ضجه‌ای می‌آید و به قول آن قهرمان کتاب طاعون «نمی‌توانم تنهایی خوشبخت باشم.»

قضیه، حتی اگر این همه تاریخ و آن همه جغرافیای لگدکوب شده هم نبود، اگر ماجرای غرور و چیزی که بشود برایش مرد، هم نبود؛ ...قضیه این است که دلم می‌خواهد زندگی کنم و کمی دورتر دست چنین پسر قشنگ و عزیزی که خنده خرگوشی‌اش لابد دل مادرش را هر روز می‌برده؛ آن طور در آتش نباشد.

لازم نیست فکرهای پیچیده و ادله فلسفی جور‌ کنیم.

قضیه این است که نمی‌شود این ۱۹ساله رعنا، شعبان احمد حافظ قرآن و خنده‌رو، در آتش «یاالله» بگوید و همه گلستان‌های عیش ما و جهان آتش نگیرد

هرچه می‌گذرد بیشتر باور می‌کنم هنوز هم برای سفیدها، ما آدم نیستیم.


زهرا داور

ble.ir/aghlozendegy

سه‌شنبه | ۲۴ مهر ۱۴۰۳ | #قم

 


برچسب ها :