شنبه, 20 اردیبهشت,1404

نور روایت

تاریخ ارسال : یکشنبه, 13 آبان,1403 نویسنده : فهیمه فرشتیان مشهد
نور روایت

بحث داغ است و هر کس نظری می‌دهد. هر چند جنگ‌ چهره زنانه ندارد،اما در پس پرده‌اش همیشه زنها نقش آفرین بوده‌اند. از تحلیل گرفته تا ترغیب مردان به مبارزه و پشتیبانی رزمندگان با رساندن غذا و نان و لباس به جبهه‌های نبرد.‌

یکی از مهمان‌ها می‌گوید: «فعلا جنگ به ایران نرسیده. من اگر بخوام طلاهامو بدم میذارم برا اون موقع» 

و جواب می‌شنود که اگر می‌خواهی خرج این راه کنی همین الان که بهتر است. چند نفر استدلال می‌آورند همراهی با لبنان و غزه به نفع خودمان است‌. 

آن وسط خانمی که چندان اهل بحث نیست آرام وارد گفتگو می‌‌شود: «من می‌گم اینا که طلا می‌دن چندتا سرویس دارن، مثل ما نیستن که همه دار‌ و‌ ندارشون یک زنجیر و پلاک و حلقه‌شون باشه. منم اگر وضعم خوب بود کمک می‌کردم»

یک نفر زرنگی می‌کند و موضوع حرف زدن را می‌برد سمت روش‌های دیگر برای یاری رساندن به جبهه مقاومت. اغلب زن‌ها راهکارها را می‌پسندند. گذشتن از طلا برایشان سخت است. اما همراهی در تولید محصول برای فروش در بازارچه مقاومت راحت‌تر به نظر می‌آید. 

شب توی خانه دارم کانال جنبش اهدای طلا را سِیر می‌کنم.‌ پیامی چشمم را می‌گیرد. می‌فرستمش برای آن خانمی که معتقد بود فقط پولدارها طلا می‌دهند. 

حالا لینک‌ کانال را دارد. حدس می‌زنم نور ماجراهای آن زنان او را بگیرد. 

سه روز بعد حدسم تبدیل به یقین می‌شود. نشان به آن نشان که پیام داده :«به نظرت اگر بخوام پلاکم رو بدم برا لبنان و غزه باید از شوهرم اجازه بگیرم؟»

پ.ن: عکس متعلق به همان پیامی است که برای آن خانم فرستادم.‌


فهیمه فرشتیان

سه‌شنبه | ۱ آبان ۱۴۰۳ | شهر خراسان رضوی - شهرمشهد

مشهدنامه، روایت بچه محل‌های امام رضا علیه‌السلام

Ble.ir/ mashhadname 


برچسب ها :