چهار شنبه, 11 تیر,1404

نگران

تاریخ ارسال : جمعه, 06 تیر,1404 نویسنده : امیرحسین والا بندرعباس
نگران

رفته بودم خانه‌شان برای دیدار و احوال‌پرسی. خیلی نگران بود. به تلویزیون نگاه می‌کرد و در حین شنیدن اخبار، زیرنویس‌ها را هم می‌خواند. گفتم: «نگران نباشید. چیزی نمی‌شه.»

سرش را برگرداند و گفت: «مطمئنم که آخرش خیرِ اما نمی‌تونم نگران نباشم.»

بازنشسته شرکت نفت بود‌. هر وقت می‌رفتیم خانه‌شان از خاطرات روزهای جنگ در آبادان برایم تعریف می‌کرد و می‌گفت: «می‌دونی صدام توی دوران جنگ، هر روز چندبار پالایشگاه رُ می‌زد. من خودم اونجا شاهد بودم. روز و‌ شب ما رُ می‌زدند اما صبح که می‌شد دوباره می‌رفتیم پالایشگاه تا خرابی‌ها رُ بسازیم و کار روی زمین نمونه اما نگران وطنم. نگران همه خرابی‌هایی که به وجود میاد. نگران همه جون‌ها و جوون‌هایی که از دست می‌رن.»

امیرحسین والا

یک‌شنبه | ۱ تیر ۱۴۰۴ | #هرمزگان #بندرعباس



برچسب ها :