چهار شنبه, 11 تیر,1404

هیسس

تاریخ ارسال : جمعه, 30 خرداد,1404 نویسنده : ام‌کلثوم فتحی رشت
هیسس

تازه خوابم برده بود با صدای مهیب از خواب پریدم. همسرم داشت از پنجره به بیرون نگاه می‌کرد، نگذاشت صدایم دربیاید و گفت: «هیسسسس بچه‌ها بیدار نشن»

واقعا بچه‌هایی که به‌زور خوابیدند، بیدار شدنشان برابر با حمله اسرائیل نباشه کمتر نیست.

از پنجره بیرون را نگاه کردم. همسایه گفت: «کمی بیا پائین دخترم.»

همه به هم می‌گفتند؛ پس مردم غزه و لبنان چی کشیدند؟!

یک نفر با افتخار گفت: «بابا اسرائیل اندازه گیلان ماست. ما روزی چند تا بدتر از این به اون‌ها می‌زنیم‌. والا پیاده نظام هم بفرستن ما را می‌تونیم نابودشون کنیم.»

خانمی گفت: «بابا نترسید چهارشنبه‌سوری تو کوچه‌ی ما که شرایط بدتره»

آقای جوانی رد شد از کنار همین خانم و گفت: «خانم فلانی تی کولوش رو ناوردی (کاه نیاوردی) آتش بزنیم؟ چهارشنبه‌سوریه‌ها»

خانمی با خنده گفت: «نانستم که چهارشنبه‌سوری زود شروع ببُسته (نمی‌دونستم که چهارشنبه‌سوری زود شروع شده).»


روایتی از انفجار شهرک صنعتی سفیدرود رشت


ام‌کلثوم فتحی

جمعه | ۳۰ خرداد ۱۴۰۴ | #گیلان #رشت

پس از باران؛ روایت‌های گیلان

ble.ir/pas_az_baran


برچسب ها :