چندسال قبل در یکی از شعرهایم به نانبهنرخروزخورهای وطنفروش اشاره کرده بودم که برای مزد و مزدوری هیچ خط قرمزی ندارند و وطن را مثل خیلی چیزهای دیگرشان به بهایی اندک میفروشند، بلکه به نام، نان یا نوایی برسند. اینها حسابشان جدا است از کسانی که درد وطن و درد مردم دارند.
متاسفانه ممیزی به این شعر مجوز چاپ نداد چون اصلاً نفهمید من چه نوشتهام! اما حالا که میبینم چهکسانی که این سالها از وطن و مردم حرف میزدند، حالا این هردومهم هیچ معنایی برایشان ندارد، یاد آن شعر افتادم که به طعنه گفته بودم "بگذر از مرزت و وطن بفروش":
بعد از این نان به نرخ روز بخور!
دامنت را به پیرهن بفروش!
روزی تنگ؛ کسبوکار حلال!
از کسادی به بعد، تن بفروش!
مرز مفهوم خط قرمزهاست
بگذر از مرزت و وطن بفروش!
حالا ایران عزیزمان هم باید با ابرقدرتهای قلدر، وحشی و زورگو بجنگد و هم با وطنفروشان داخلی که اقلیمی را به بهایی ناچیز میفروشند.
رحمتالله رسولیمقدم
یکشنبه | ۲۵ خرداد ۱۴۰۴ | #کهگیلویه_و_بویراحمد #یاسوج
جنگ از اینجا
ble.ir/Jang_azinja