چهار شنبه, 11 تیر,1404

وعده‌ی صادق همدلی

تاریخ ارسال : یکشنبه, 11 آذر,1403 نویسنده : مهدیه‌سادات حسینی کرمان
وعده‌ی صادق همدلی

شاید صدای یک بلندگو پیچیده توی روستایشان، شاید هم یکی از اهالی روستا رد می‌شده و گفته: «پول واسه کمک به غزه و لبنان جمع می‌کنن»

شاید علی داشته به اینکه پولش برای خرید دوچرخه‌ی دلخواهش است فکر می‌کرده و توی سرش کلنجار می‌رفته که برای یک پسر عشایر نهبندانی چه فرقی می‌کند جبهه‌ی مقاومت پیروز باشد یا شکست خورده، شاید هم مثل قاسم(ع) حتی فکر نکرده که «من تکلیف دارم یا نه؟» و گذشتن از آرزوهایش برایش احلی من العسل بوده و قلکش را با عشق شکسته.

شاید عقیل، فکر می‌کرده این پول‌ها را توی این وضعیت نابسامان اقتصادی می‌توان جایگزین کرد یا نه؟ شاید هم فکر نکرده و همین که توی تلویزیون، بچه‌های کوچک فلسطینی را دیده که توی سرمای زمستان می‌لرزند، قلک را بی‌هوا زمین زده و پول‌ها را بدون اینکه بشمارد برداشته و دویده سمت محل جمع‌آوری کمک‌ها.

شاید عماد، بارها شنیده که زن‌هایی سرویس‌های طلا و حلقه‌های ازدواجشان را هدیه به جبهه‌ی مقاومت کرده‌اند و هربار ناامیدانه پیش خودش گفته: «کاش منم...» و دست آخر نگاهش گره خورده به قلکش و ته دلش قند آب شده که یک دارایی شخصی دارد برای بخشیدن.

شاید هر سه‌شان بدون اینکه به هم بگویند قلک‌هایشان را پنهانی شکسته‌اند و جلوی در همدیگر را با پول‌هایشان دیده‌اند و خنده‌شان گرفته، شاید هم از قبل جلسه‌ی کودکانه‌ای گرفته‌اند و شکستن قلک‌ها، تصمیم جمعی‌شان بوده و بلافاصله بهترین لباس‌هایشان را پوشیده، موهایشان را آب زده و راه افتاده‌اند.

شاید عکاس که سه قهرمان را دیده، خواسته که لبخند بزنند و اسکناس‌ها را جلوی دوربین بالا بگیرند انگار که سلاح ارزشمندی توی دستانشان است و پیروزی جبهه مقاومت را تضمین می‌کند.

شاید عکس چرخیده توی فضای مجازی و بچه‌های جنگ‌زده‌ی لبنان و غزه، عکس را دیده و دل‌هایشان توی هوای سرد پاییزی از این وعده‌ی صادق همدلی، گرم شده باشد.


مهدیه سادات حسینی

جمعه | ۹ آذر ۱۴۰۳ | #کرمان


برچسب ها :