توی بیمارستان تهران بخش اطفال پرستار است. بچه ندارد اما بچهها را بیشتر از همه بغل میکند. ظاهرش مثل من چادری نیست. امروز زنگ زد. میخندید. صدایش از همیشه پر انرژیتر بود. گفت: «همه بهم زنگ میزنن میگن بیا! چرا موندی تهران؟ بیا هر چقدر در میآری خودمون بهت میدیم!»
بغض کردم. من هم نگرانش بودم، پرسیدم: «تو چی جواب دادی؟» گفت: «بچههای بخش ما سرطانین. سرماخورده نیستن که بگی دو روز دیرتر درمان شدن عیبی نداره! منم بیام کی بمونه بالاسرشون؟»
چقدر شریف بوده خواهرم و نمیدانستم!
سمانه آتیهدوست
ble.ir/madare_ghalambaf
سهشنبه | ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ | #خراسان_رضوی #سبزوار