چهار شنبه, 11 تیر,1404

پیاده از ولیعصر به سمت انقلاب می‌رویم...

تاریخ ارسال : شنبه, 07 تیر,1404 نویسنده : آرزو صادقی تهران
پیاده از ولیعصر به سمت انقلاب می‌رویم...

پیاده از ولیعصر به سمت انقلاب می‌رویم و هر لحظه به جمعیتِ در حال حرکتمان اضافه می‌شود.

آمده‌ام تا شاید شهادتِ سرداران و دانشمندانمان، باورم شود.

هر قدم صداها با جمعیت همراه‌ترم می‌کند. صدای مردی را می‌شنوم که دارد از پلیس‌های راهنمایی‌رانندگی خواهش (شما بخوانید التماس) می‌کند تا بگذراند مادر پیرش را با موتور یا ماشینی به انقلاب برساند تا مادر، آرزو به دلِ شرکت در این تشییع نماند. در بین شنیدن کل‌کل‌هایش با پلیس، جمعیت با فشار دورم می‌کند و نمی‌فهمم زور خواهش‌هایش بهشان می‌رسد یا نه. 

با صدای مادر سن و سال‌داری حواسم به سمت پیاده‌رو می‌رود "ماشاءالله به این پسرای رشیدم. خدایا حافظشون باش" و از خط نگاه این مادر نگاهم می‌رسد به نیروهای یگان ویژه که حداقل دو سر و گردن از جمعیت بلندتر هستند و با نگاه نافذ و کنجکاوشان جمعیت پیاده‌رویِ ولیعصر را رصد می‌کنند.

من هم در دلم دعای مادر را تکرار می‌کنم و از خدا می‌خواهم تا مثل آن‌ها که حافظ امنیت و جانِ مردم‌اند حافظ خودشان و خانواده‌شان باشد.

هنوز خیلی مانده تا برسیم به انقلاب. هر لحظه صدایِ یک‌دست جمعِ دخترانِ نوجوانی بهمان نزدیک‌تر می‌شود. دنبال بزرگترشان می‌گردم که مربی‌شان را می‌بینم. شعار می‌دهد و این دخترکان را با خود همراه می‌کند تا یک‌صدای واحد ازشان بلند شود "مرگ بر کودک‌کش" ، "مرگ بر اسرائیل" و...

این همراهیشان صدها نفر را با خودشان همراه می‌کند و حالا ۲۰ نفر نیستند و شعار مرگ بر اسرائیلِ بلند و رسایی از همه اطرافم به گوشم می‌رسد.

دوباره صدایی از پشت سرم و از زبان خانم جوانی به گوشم می‌رسد "خدا پشت و پناهتون باشه" و دوباره نیروهای نظامی را می‌بینم که خطاب این دعا هستند. 

انگار اینبار و در این جمع، مردم نیروهای نظامی را بیشتر از همیشه دوست‌دارند و بارها و بارها صدای دعاها و سرسلامتی گفتن‌هایشان را می‌شنوم.

دیگر رسیده‌ام به انقلاب. صداهای زیادی در سرم می‌پیچد. فریادهایی که یک دم قطع نمی‌شود. صدای دمام. صدای خادمان امام‌رضا که یک‌پوش و یک‌دست در گوشه‌ای از میدان حماسه‌سرایی می‌کنند و به عشق وطن می‌خوانند. از جوانی که از جمعیت برای شهادتش صلوات می‌گیرد. از آقای میانسالی که هر پنج دقیقه فریاد می‌زند جانم فدای رهبر...

و صدای مجری که از همه میخواهد با جمله "حریفت منم" با اشعارش همراهی کنند. در اوج خشمِ مردم و فریادهای حریفت منم‌ها صدای پیرمردی می‌آید که شعار حریفت منم دلش را خنک نمی‌کند و نتانیاهو و ترامپ را به باد فحش و تحقیر گرفته‌‌است...

مردم‌ خوبی داریم... از هر قشر و سنی پای کار آمده‌اند.

این دو هفته این را بیشتر فهمیده‌ام. از اتحادمان، از حماسه‌سراییمان، از نترس بودنمان، از خشم به موقع‌مان و از همدلی بی حد و اندازه‌مان...


آرزو صادقی

شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | #تهران مراسم تشییع شهدای اقتدار


برچسب ها :