یکی از خانمهایجوان هیأت بنات المقاومة که اهل افغانستان است، امروز با این ظرف زعفران آمد کلاس.
گفتند من که طلا ندارم، پول آنچنان هم برای کمک ندارم، اما این ظرف زعفران را داشتم، آوردم برای جبهه مقاومت. گفت همهی این روزها برای خودم و بچههایم نگران بودم که نکند از این قافله عشق به امام زمان عجل الله فرجه جا بمانیم. الان با دادن همین اندک زعفران، کمی راحت شدم و ان شاءالله خدا توانی بدهد و بشود بیشتر کمک کرد. گفت نمیدانید وقتی امروز در کابینت را باز کردم و چشمم به زعفرانها خورد، چقدر خوشحال شدم که به ذهنم زد همین را میشود اهدا کرد به جبهه مقاومت.
ایام چیدن گل زعفران، خانوادگی زعفران پاک میکنند و اینها حاصل همان تلاشهای خانوادگی است از کار پارسال.
میگفت بین فامیل و دوستان که تذکر میدهم برای فراموش نشدن فلسطین، بعضی میگویند ما خودمان آنقدر درد داریم که به این غصهها نمیرسد، اما جواب دادهام که بدن، یک بدن است، دست که درد کند، همه بدن درد میکند، سر هم درد کند، همه بدن درد میکند. هیچکدام را نمیشود فراموش کرد. افغانستان درد کند، امت اسلام درد میکند، فلسطین هم درد کند، امت اسلام درد میکند.
وه که چقدر نبوی استدلال کرده بود...
چند روز پیش یکی دیگر از دوستان افغانستان که کلی قرضدار هم هستند، آمد و سیصد هزار تومان کمک کرد. همین ایام، یک دختر جوان افغانستانی، یک گوشواره اهدا کرد.
چقدر فلسطین امت را گرد هم آورده...
رقیه فاضل
ble.ir/rq_fazel
شنبه | ۲۸ مهر ۱۴۰۳ | #خراسان_رضوی #مشهد