یکشنبه, 21 اردیبهشت,1404

کلمات تکراری

تاریخ ارسال : شنبه, 18 اسفند,1403 نویسنده : نرگس شراهی اراک
کلمات تکراری

گاهی دوست دارم از مادری مرخصی کوتاهی بگیرم و فقط برای یک شب هم که شده راحت بخوابم. مدت‌هاست که شب‌ها تا چشم‌هایم گرم خواب می‌شود، با صدای گریه محمدعلی از خواب بیدار می‌شوم. هر ترفند و راهی که بلدم امتحان می‌کنم تا لااقل گریه‌هایش قطع شود. طوری شده که باید آن‌قدر گریه کند تا دوباره خسته شود و خوابش ببرد؛ اما باز هرشب برای ساکت کردنش دست از تلاش برنمی‌دارم. آخر نگران اذیت همسایه‌ها هستم و نگران بیدار شدن پدرش که کله صبح باید برود سرکار. نق و نوق‌های توی خواب محمدحسن و فاطمه حسنا هم که بماند. چقدر ساعت‌ها دیر سپری می‌شود این ش‌بها...

بعد از چند ساعت بیداری و گریه، به هر ضرب و زوری که هست محمدعلی می‌خوابد؛ اما باز با کوچکترین تقه و صدایی، مستعد بیدارشدن است. چرا این بچه اینقدر بدخواب شده!؟

نگاهی به ساعت می‌اندازم. فقط یک ربع وقت دارم تا کلاس مجازی محمدحسن. یک ربع هم خوب است. کاش خوابم ببرد...

و باز هم کلاس مجازی:

بشین، بنویس، بیا، گوش بده، نکن، دوباره بخون و... 

دیگر کلمات هم از دستم خسته شده‌اند...

به به! محمدعلی هم بیدار شد.

حالا باید هم او را سرگرم کنم و هم با کلمات تکراری دست و پنجه نرم کنم.

- مامان اینو ساکت کن نمی‌ذاره صوت بفرستم.

- باشه، بذار ببرم بهش صبونه بدم.

- مامان کجا رفتی؟ بیا اینجا بشین کمکم کن.

- باشه الان میام... ولی محمدعلی رو چه‌کار کنم؟ آخ بچه پوشکتم که نم داده!

- ناهار چی بذارم امروز؟ چندساعت دیگه بچه‌ها گرسنه‌شون می‌شه. کاش محمد امروز زودتر میومد خونه. خدایا چقدر خوابم میاد...


نرگس شراهی

سه‌شنبه | ۱۴ اسفند ۱۴۰۳ | #مرکزی #اراک

رسام؛ روایت‌سرای استان مرکزی

ble.ir/Rasam_markazi


برچسب ها :