شنبه, 28 تیر,1404

کوچه‌های حسین

تاریخ ارسال : جمعه, 27 تیر,1404 نویسنده : فائزه سراجان اصفهان
کوچه‌های حسین

از سر کوچه که پیچیدیم، سیاهی پرچم‌های محرّم با سایه‌های دیوار یکی شده بود؛ انگار کوچه به ماتم نشسته بود. پرچم‌های "یا حسین" و "یا ابوالفضل" سینه‌به‌سینه دیوارها ایستاده بودند و با هر باد، نفسی از روضه در گوش کوچه می‌خواند.


در خانه‌ نیمه‌باز بود. لابد منتظر مهمان بودند‌. دیوارهای خانه پیغام تسلیت و تبریک شهادت پسر خانه را می‌داد.

پدر ایستاده بود کنار در. عکس پسر روی اعلامیه می‌خندید و پدر با لبخند و صدای خش‌دارش گفت:

«بفرمایید داخل...»

بی‌تکلف، گرم، صمیمی… مثل خود خانه.

توی سالنی که حالا بیشتر حال و هوای حسینیه را داشت، نشستیم. پدر گفت: «میثم و خانمش، زندگی‌شون رو تو همین‌جا شروع کردن.… با کم‌ترین امکانات، ولی با دل خوش. این خونه ساده‌ست، اما تا دلت بخواد، خاطره توشه...»


نگاهم افتاد به کتابخانه‌ ساده و پرکتاب. پدر با صدایی که هنوز تهش بغض داشت، خواند:

«یکی درد و یکی درمان پسندد

یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آن‌چه را جانان پسندد...»

یکباره سنگینی شعر، سنگینی حضور و سنگینی نام شهید، همه با هم یکی شدند.


فائزه سراجان

جمعه | ۲۷ تیر ۱۴۰۴ | #اصفهان

رستا؛ روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 

ble.ir/rastaa_isfahan


برچسب ها :